از تمام دلتنگی ها ،
از اشک ها و شکایت ها
که بگذریم باید اعتراف کنم
مادرم که میخندد
خوشبختم !
یکی می آید
یکی می رود و این قانون بقای زندگیست
اما تو که رفتی هیچکس نیامد
انگار قانون بقا هم پوچ است
وقتی تو نیستی.
مادر! من خدا را نقاشی کردم؛
خدا به شکل بوسههای تو بر پیشانی من بود.
مادر! من از آن آخرین بدرقهات
تا پشت دیوار بیکسی نوشتم
و بغض کردم. مادر! در اینسوی بیخوابی،
من هر شب پرنورترین ستاره را تو میبینم.
شنیدهام کولهبار دوران کودکی مرا
سنگ صبور خویش کردهای.
من هم در آن آیینه که دادی یادگاری؛
در آن هر شب تصویری از تبسم
تو را میبینم. مادر! ای زیباترین احساس،
قشنگترین بنفشه، ستارهام را چندیست گم کردهام…
یه روزی میاد
که بعدش دیگه مهم نیست
فردایی در کار هست یا نه
اون روز روزیه که مادرت پیشت نیست.
سرم را
نه ظلم می تواند خم کند ،
نه مرگ ، نه ترس ،
سرم فقط
برای بوسیدن دست های تو
خم می شود
مادرم
که گلخانه دلم از عطرتو سرشار است
از تبار فاطمه ای و گویی وجود تو را
با مهر فاطمه سرشته اند
پس همیشه دعایم کن
چرا که دعایت
سرمایه فردای من است.