topnaz

تاپ ناز

topnaz

تاپ ناز

سریال عشق اجاره ای قسمت آخر و داستان تمام قسمت ها

سریال عشق اجاره ای

داستان سریال عشق اجاره ای و قسمت آخر سریال عشق اجاره ای

داستان تمام قسمت های سریال عشق اجاره ای در این مطلب

درست زمانی که فکر می کنی دیگه امیدی به هیچی نیز باید به معجزه هایی که در پیش رومونه مثبت نگاه کنیم. پیشنهادعشق شیش ماهه پیش روی دفنه قرار داره و او با قبول این پیشنهاد مجبور می شه که یکی از افراد موفق در کشور را به خودش علاقه مند کنه و باهاش رابطه عاشقانه برقرار کنه. اما همراه واقعی و حقیقی او در این مسیر کسیه که عاشقش شده و الان هردو در یک مسیر دیوانه کنند قرار گرفتن و در حال تشکیل یک مثلث مرگبار هستند  

در پایان بخش چهارم عمر در برابر دفنه قرار گرفت و از او پرسید که صبح بخیر شما دستیار جدید هستید؟ دنفنه هم جواب داد بله من هستم اما شما که لباس ندارید عمر هم جواب داد بله معذرت می خوام الان میرم لباسامو می پوشم

بعد از خوردن صبحانه باهم راه افتادن و به سمت شرکت رفتن. در این میان توی شرکت یه دختر بسیار جاه طلب به نام یاسمین کار می کنه که به عمر علاقه خیلی زیادی داره و می خواد هر طور که شده عمر رو به دست بیاره اما از طرفی عمر به هیچ صورتی به یاسمین محل نمیذاره. سینان هم از طرف دیگه عاشق یاسمینه و نریمان هم همیشه این ترس توی دلشه که یاسمین بتونه عمر رو به چنگ بیاره و ثروت خانوادگی عمر به دست یاسمین بیفته و باعث بدبختی همه خانواده بشه

دفنه با عمر وارد شرکت شد و یهو سینان رو دید و کلی تعجب کرد. سینان با دیدن دفنه جا خورد ولی طوری رفتار کرد که انگار تا به حال دفنه رو ندیده و به صورت غریب با هم دست دادن . توی اتاق های اداره اتاق دفنه به اتاق عمر چسبیده و دیوار های اتاق ها شیشه ایه .

وقتی ساعت اداری تمام شد دفنه به اتاق عمر رفت تا برنامه های فردا رو با هم برنامه ریزی کنن . در حین حرف زدن با دفنه عمر ناخوداگاه محو دفنه شد و دیگه به حرفاش توجهی نمی کرد و در همین حین بود که توی ذهنش انگار یه جرقه زد

صبح روز بعد دفنه رفت تا برای عمر صبحانه درست کنه و در همین حین مشکوک شد که امکان داره عمر اونو شناخته باشه و به روش نیاره برای این که مطمعن بشه پیش عمر رفت و گفت ما قبلا جایی همدیگه رو ندیدیم؟ ولی از سوال خودش پشیمان شد و سریع گفت ولش کن هرچی حالا و در رو باز کرد که عمر بره. عمر اومد در رو بست و دفنه رو به در چسبوند و صورتش رو به صورت دفنه نزدیک کرد

خلاصه قسمت هفتم سریال عشق اجاره ای

دافنه میره پیش نریمان و با یه تیم ضربت که برای آرایش کردنش هستن مواجه میشه..اون تیم موهاشو درست میکنن و آرایشش میکنن و برای مراسم کاملا اماده میکننش.. امید و یاسمین دارن میرقصن که امید خسته میشه و میگه بریم سرمیز بازمیایم میرقصیم… امید میره سرمیزکه با شنیدن صدای سینان که میگه:دافنه هم اومد… نا خودآگاه نگاهش میره سمت ورودی..سمت دختری که دوسش داره با نهایت زیبایی که کمتراز قرص ماه نیست میره..از نوک پا تا فرق سر نگاهش میکنه و در دلش تحسینش میکنه..دافنه هم نگاهش میکنه و هردو میرن سمت همدیگه.. امید عاشقتر از قبل شده و سریع میره استقبال دافنه.. و از اونجایی که هنوز داره دافنه رو تو دلش تحسین میکنه میره براش نوشیدنی میاره.. تا امید بره نوشیدنی بیاره .. سینان میره پیش دافنه و درخواست رقص میکنه..دافنه هم ذوق زده قبول میکنه.. امید با دیدن رقصشون حالش بد میشه و حسودی میکنه.
شب شده و هنوز سینان و دافنه دارن میرقصن و امید در حال حسادته..دافنه درمورد فیلم مورد علاقه امید از سینان میپرسه و سینانم میگه : من تو خونه دارم میخوای ببینی؟..دافنه هم قبول میکنه…از طرفی یاسمینم میره پیش امید و میارش وسط و باهم میرقصن.. وقتی زوج ها دارن میرقصن سینان از امید درخواست تغییر پارتنر رو میده و امیدم سراپا قبول میکنه..امید ایندفعه از نزدیک نگاهش رو دافنست و بدون اینکه به چیزی فکر کنه تمام هوش و حواسش روی دافنست… دافنه ای که با تمام دخترای دور و برش فرق داره و زندگی رو یجور دیگه واسش مزه میکنه..دست دافنه رو قلب امیده و مطمعنا متوجه ضربان قلبش میشه..نگاه هاشون بهم گره میخوره و آتش عشق به آرامی در حال روشن شدنه..
یاسمین در همان مراسم با رقبای شرکت امیدشون خوش و بش میکنه و این مکالمشون از نگاه سینان و دافنه دور نمیمونه..دافنه قبل از اینکه مراسم رو ترک کنه از همون رقیب مخفیانه و دور از چشم کسی عکس میگیره و تصمیم میگیره با سینان بره..میخوان برن که امید میاد و با دادن شال جامونده ار دافنه بهش میگه: فکر میکردم میخوای تنها بری..سینان: من بهش گفتم برسونمت..دافنه: شما یاسمین خانم رو منتظر نزارید ..مگه تو ماشینتون نیست؟..امید که میبینه حرف حق جواب نداره بدون هیچ حرفی سوار ماشینش میشه و میره.

خلاصه قسمت هشتم و نهم سریال عشق اجاره ای

سینان هم دافنه رو میرسونه خونه خودش و با هم شروع میکنن به دیدن فیلم مورد علاقه امید یعنی عشق و غرور..موقع دیدن فیلم دافنه خوابش میبره و روی مبل با خیال راحت میخوابه..از طرفی امید خوابش نمیبره بلند میشه و میره تو شرکت یه راست میره سر جعبه کفش..اونو میاره بیرون و میزاره رو میز..با خیال راحت درشو باز میکنه اما…اما جعبه با دستمال کاغذی پر شده…امید تو شوک میره..و اسم دافنه رو به مراتب تکرار میکنه..
خورشید بالاخره طلوع میکنه…همه اومدن سرکار…اما امید با لباس اسپورت مثل دیوونه ها داره تو راهرو قدم برمیداره..از اینور میره اونور و از اونور میاد اینور.. دافنه بالاخره میاد و عمر اونو صدا میزنه.. دافنه میره تو اتاق و وقتی عصبانیت امید رو میبینه میگه: اروم باشید فقط یه ساعت دیرکردم..برنامتون که دچار مشکل نشده..امید با کنترل خشم: دافنه..کفش کجاست؟..دافنه: کدوم کفش؟..امید: همونی که رفتی پیش اوستا صدری و ازش گرفتی.. دافنه: خب گذاشتمش تو کمد دیگه.اونجا بوده.. و وقتی جعبه رو روی میز میبینه میره سمتش و میگه: بفرمایید اینه و بازش میکنه و متوجه خالی بودن جعبه میشه..دافنه: کجاست؟..امید با کنایه و تلخ زبونی میگه: کجاست؟ کلاغا بردنش.. بابالا بردن صداش میگه: من بهت اعتماد کردم..دافنه: نکنه اقا صدری اشتباه کرده باشه..امید: نه اشتباه نکرده زنگ زدم..امید: برو حسابداری و برگه اخراجتو بگیر..دافنه با بغض: حتی نمیخواین یه فرصت بدین که توضیح بدم؟..امید: اگه توضیحت منطقیه بگو..دافنه: نیست… دافنه با دلشکستگی فراوون و ناراحتی از دست امید از اتاق امید میاد بیرون..زانو های دافنه شل شده و به آرومی قدم برمیداره.. یاسمین لبخند میزنه..و دافنه با با دستاش اشکشو پاک میکنه و از شرکت میزنه بیرون

نریمان داره به دافنه سرکوفت میزنه و دافنه هم میگه من ندزدیم بخدا..نریمانم میگه: پس باید دزد کفش رو پیدا کنیم و دوباره برت گردونیم سرکار..
دافنه برمیگرده محله خودش و با نهان درد و دل میکنه .. امیدم هم که فکر و ذهنش شده دافنه و با عشقش به اون نمیتونه دوریشو تحمل کنه و میزنه لیوان رو میشکونه…
امید میره سرکارش و با سینان مشورت میکنن و تصمیم میگیرن به پلیس زنگ نزنن چون کفش ارزش مادی نداره و اثر هنریه..سینان میگه: نکنه ترامبا دزدیده ..اگه اون طرح رو بزنه خیلی بدبخت میشیم..امید میگه: چرا دزدیده شده مهم نیست مهم اینه که کی دزدیده..یکی داره بینمون خیانت میکنه..سینان: توام میگی کار دافنست…امید: کفش دست اون بود..سینان: من میشناسمش دختر خوب و پاکیه..ارتباطی با این کارا نداره..و بعد سینان میفهمه که هنوز هیچ کفشی به تولید نرسیده..
خلاصه قسمت نهم..
سینان از تک تک کارمندای شرکت بازجویی میکنه..دافنه با وضع معمولیش با موهای پرحجم و فرفری وارد شرکت میشه که یاسمین با داد میاد سمتش و سرش داد و بیداد میکنه..که دافنه بدون اهمیت دادن وارد اتاق امید میشه… امید از بیرون میاد و اروم میره تو اتاقش که دافنه رو میبینه…اول تو شوک میره و تعجب میکنه.. که دافنه متوجه اون میشه..بدون هیچ حرفی همدیگرو میبینن..امید : چرا اومدی؟..دافنه: که حرف بزنم و بعدش با ارامش برم..امید : برای چی با ارامش؟..دافنه: کار و پار واسم مهم نیست..نمیخوام اعتراض کنم..من دزد نیستم فقط اینو بدونید که من کفش رو نگرفتم..خیلی برام سنگین شده..نباید اینطوری تموم شه..امید متوجه حرکات دست دافنه میشه ..دافنه: حتی اگه دوباره همو نبینیم من نمیخوام فکر بد در موردم کنید..فکرم که واس این چزا قد نمیده..بهم بگید باورت دارم..بگید که بی عرضه ای و ازت کفش رو دزدیدن اما نگید که من دزدم..امید بلند میشه و در اتاق رو میبنده و تو چشم های مظلوم دافنه که خیسم هستن زل میزنه..

امید ایندفعه بدون هیچ عصبانیتی بلکه با احساس شرمندگی میشینه و با دافنه حرف میزنه..بعد از حرف زدن باهاش..دافنه بلند میشه که بره..که امید بلند میشه و دستشو میگیره..اما دافنه دستشو محکم میکشه بیرون و بهش میگه: شما بهم گفتین دزد… امید بیش از پیش ناراحت میشه… دافنه میره تو آسانسور و دکمه همکف رو میزنه..در آسانسور میخواد بسته شه که امید میاد و مانع بسته شدن در میشه..و با زل زدن تو چشم های دافنه میگه: معذرت میخوام.. چند ساعت میگذره که نجمی میره پیش دافنه و با دافنه تو محلشون حرف میزنه و نجمی متوجه میشه که یاسمین با یه آقایی حرف میزد که اونم کسی نیست جز ترامبای خودمون..نجمی میره خونه و به نریمان میگه و نریمان هم بلند میشه و عربی میرقصه و شادی میکنه که فهمیده یاسمین دزد بوده..
دافنه که با معذرت خواهی امید برگشته سرکار.. میخواد خودشو برای مهمون های ایتالیایی امید اماده میکنه..
نریمان هم به ودات زنگ میزنه و میگه برو تو اتاق یاسمین و کفش هارو بردار که اونم میره کفش هارو برمیداره
و این قسمتم تموم میشه

 

خلاصه قسمت دهم سریال عشق اجاره ای

امید با کمک دافنه با هم دیگه سوپ پیاز درست میکنند.. امید با مهارت خاص خودش درستش میکنه و سینانم میاد به جمعشون اضافه میشه….بالاخره مهمون ها سر میرسن و امید میره استقبالشون..مهمونا متوجه دافنه میشن و مرده میگه: خانم محترم..ما چقدر توراه درمورد شما حرف زدیم..گفتیم این امید چجوری بدون اینکه زنی تو زندگیش باشه کفش رو طراحی میکنه..امید نکنه چیزیو از ما پنهون میکنی..دافنه با جلو بردن دستش میگه: سلام..من دافنم..واسه آقا امید.. امید نمیزاره حرفش تموم شه و بغلش میکنه و میگه: دافنه نامزدمه..سینان پشت سرهم سرفه میکنه..امید با زل زدن تو چشای دافنه: البته که یه زنی تو زندگیم هست..دافنه عشق منه.. پ.ن: دوستان من اینجاش واقعا نمیتونم خلاصه کنم حتما سکانس های سر سفره توی کانال میزارم چون حرکت هاشون و حرفاشون واقعا تو چند خط توصیف نمیشه و حتما باید با چشمتون ببینید و لبخند بزنید.. نریمان هم به یاسمین میگه کفش دست منه و یاسمین هم خیلی حرص میخوره و اعصابش بدتر از قبل میشه..
شب شده و نریمان که داره میره خونه امیدشون به کورای زنگ میزنه و میگه کفش رو یه جا تو شرکت مخفی کن بعدش به امید زنگ بزن بگو شرکت بهم ریختست..
سر سفره مهمونا به دافنه گیر میدن چرا انگشتر نمیندازی و امیدم مجبور میشه بره از تو اتاقش انگشتر مادرش رو برداره..انگشتر مادرش که براش خیلی خیلی ارزشمند هست میگیره و میاد تو حیاط..دست دافنه رو میگیره و بلندش میکنه.. جلوش زانو میزنه و انگشتر رو با جملات قصار و رمانتیک وارد انگشت دافنه میکنه.. مهمونا داد میزنن..ببوسش..ببوسش.. و امید و دافنه بهم خیره میشن..نمیدونن چجوری انجامش بدن..امید زیرچونه دافنه رو میگیره و صورتش رو بهش نزدیک میکنه..لبش میخواد بره رو لب دافنه که صدای افتادن چیزی به گوششون میخوره و منصرف میشن..آره صدای افتادن کیف نریمانه..دافنه میره استقبالش و خودشو رها میکنه از این همه استرس..
یاسمین شوک زده میشه از اینکه کفش تو میزش نیست و میمونه چجوری جواب ترامبارو بده.. تو مهمونی دافنه گوله نمک میشه و ادای همه رو در میاره و همه رو میخندونه… و بعد از چند ساعت دیگه مهمونا بالاخره از خونه امید میرن

 

 

خلاصه قسمت یازدهم سریال عشق اجاره ای

این قسمت اتفاق خاصی نیوفتاد برای همین مطالب خیلی خلاصه ذکر شد..
خب گفتیم که مهمونای امید از خونش رفتن و کورای زنگ میزنه به امیدشون و بهشون میگه کفش رو پیدا کردیم و امید و سینانشون خیلی خوشحال میشن..
امید برمیگرده خونه و خبرو به دافنه میگه و دافنه اونو بغل میکنه.. هردو خوشحالن تا اینکه دافنه به خودش میاد وخودشو جدا میکنه و با شوکری میره خونه.. ارائه از تنها کانال عشق اجاره ای
نریمان هم به یاسمین میگه فردا نامه استعفاتو میدی به امید مگرنه میرم همه چی رو به امید میگم.. و ایندفعه یاسمین متوجه میشه همه برگه های برنده دست نریمانه و اگه خودش لج بازی کنه تنها کسی که ضرر میبینه خودشه.
فردا صبح از راه میرسه و امید تو شرکت کفشو به ایتالیاییه نشون میده و ایتالیاییه ذوق مرگ میشه از این شاهکار و خیلی تعریفشو میکنه.. یاسمین داره با گریه نامه استعفاشو مینویسه که امید سر میرسه.. و امید بهش میگه: چرا گریه مکنی؟..یاسمینم میگه: واس مامانمه فکر کنم تومور داره..اینجام نیست سوییس رفته..امید: خب چکاری میتونم واست بکنم..یاسمین: راستش نیاز به یه همدم دارم تا باهاش درد و دل کنم..امیدم بهش میگه بیا بریم بیرون باهم حرف بزنیم. دافنه تو شرکت همش به فکر امیده ..انگاری ایندفعه نوبت دافنست که فکر و ذهنش شده باشه امید..سینانم که عاشق یاسمینه با دافنه هم درده و برای التیام بخشیدن ناراحتی همدیگه دافنه به سینان یه دستبند معمولی میده و سینانم خوشحال میشه.. و در اخر هم بگم تو محله کوچیک دافنشون..انگاری سردار بالاخره عاقل شده و به نهان احساساتی پیدا کرده
پایان

 

خلاصه قسمت دوازدهم سریال عشق اجاره ای

یاسمین با امید میرسن خونه..امید برا یاسمین شراب باز میکنه و یاسمین با بالازدن لباسش و حرکات عشوه گرانه سعی در جذب امید داره اما امید بیدی نیست که با این حرکات بلرزه..
دافنه با گذشت هر ثانیه دلش بیشتر برای امید تنگ میشه و قطعا این دلتنگی از روی علاقه نهفتش به امیده.. وقتی دریا میاد و به دافنه میگه مادر یاسمین خانم مریض بوده یه ذوق و شوق خاصی تو چشم های دافنست و لبخند بزرگی میزنه و خیالش کاملا از این موضوع جمع میشه..
شب میشه و دافنه میرسه خونه و برای رییس غذایی که دوست داره درست میکنه..دلمه دافنه پز..اما از اونطرف قضیه داره به نفع یاسمین انجام میشه..یاسمین قراره شب تو خونه امید بمونه..میرن تو اتاق امید..امید بهش پیرهنشو میده و میخواد بره که یاسمین جلوش رو میگیره..دستشو میزاره رو سینه امید و میگه: من چیو تا الان ازت پنهون کردم..امید دستشو میگیره و میگه: یاسمی لطفا اما یاسمین میگه: نرو… و تو چشم های همدیگه زل میزنن ( اینم بگم که بعد اینجا هیچ اتفاقی بین اونا نیوفتاد و خیالتون کاملا تخت باشه از این بابت)
دافنه که حسش به امید بیشتر شده با گل وارد خونه امید میشه و شروع میکنه به کار کردن..که یاسمین میاد پایین و با دیدن دافنه داد میزنه: امید عزیزم برگشتی؟.. دافنه تو شوک میره..دافنه متوجه لباس های عمر بر تن یاسمین میشه و یاسمین با وقاحت تمام میگه: منتظر امیدم تو واسم صبحانه درست کن..نمیخوام قند خونم بیوفته..میخواد بره دلمه هارو بخوره که دافنه ظرف رو از جلوش برمیداره..دافنه که نمیتونه قیافه یاسمین رو تحمل کنه وسایلشو برمیداره و میره که یاسمین بهش میگه:برای امروز که جلسه خارج از شهر داریم هتل رزرو کن..یه اتاق مشترک..دافنه میره از خونه بیرون..همین که در رو میبنده امید رو پشت سرش میبینه..امید: کجا میری؟..دافنه با لج تمام وسایلو میده دست امید و با لحن جدی میگه: من میرم شرکت و شمام با یاسمین خانم… حرفشو کامل نمیزنه و از اونجا میزنه بیرون..

خب ظهر میشه و همه رفتن شرکت..امید تو اتاقشه و زن عموش و عموش هم تو اتاقشن..تا اینکه در باز میشه و یه پای لخت میاد اونور در ( خب چجوری الان توصیف کنم اینو؟ ) پاهاشو از بالا میکشه پایین و پایین میکشه بالا ( رقصای زنای خدماتی تو کاباره ها اونجوری فرض کنیدش) ..نجمی محو پاهاش میشه..یاسمین بالاخره رخ می نماید و میگه: من حاضرم.. یاسمین با دیدن اعضای توی اتاق ضدحال میخوره چجور…نریمان: وای یاسمین چقدر ناراحت شدم..مامانت چجوریاست؟ ( سینان هم میاد تو اتاق ) .. نریمان ادامه میده: یاسمین تورو داریم میفرستیم سوییس پیش مامانت..نباید با کار خودتو سرگرم کنی باید بری پیش مامانت..تازه ببین چی اوردم .( دوتا بلیط در میاره از تو کیفش ).نریمان: حتی میتونی با سینان بری… یاسمینم که تو عمل انجام شده قرار گرفته و کاملا دپرس میشه و مجبور میشه جلسه خارج از شهر رو نره و باید دافنه آقا امید رو همراهی کنه تو این سفر.

یاسمین و سینان دارن میرن سمت فرودگاه که یاسمین بهش میگه: سینان نگه دار.. میخوام یه چیزی بهت بگم..مامانم نمیخواد منو ببینه..سینان: یعنی چی؟..یاسمین: نمیخواد من اونو اینجوری ببینم و میزنه زیر گریه و سرشو میزاره رو شونه سینان(سرش شیره میماله)..سینانم میگه: باشه باشه نمیریم..بعد سینان میخواد یاسمین رو برسونه خونه که یاسمین یادش میاد خونش باید سم پاشی بشه.. و تصمیم میگیره بره خونه سینان..
پایان

خلاصه قسمت سیزدهم سریال عشق اجاره ای

خلاصه قسمت سیزدهم
دافنه و امید میرن خارج از شهر و مجبورا هردوشون باید تو یه اتاق بمونن ..بعدش برای قبل از شروع جلسه میرن بازار و دافنه برای خودش یه کلاه میگیره..و باهم میرن ناهار میخورن..با همدیگه تو ساحل قدم میزنن و رو همدیگه آب میپاشن..برمیگردن هتل و امید میره جلسه و دافنه هم میره تو لابی منتظر رییسش میمونه.. در این حین با نهان صحبت میکنه و متوجه میشه اسی و سردار نهانو دوس دارن و دافنه متعجب اما خوشحال میشه.. نهان درآخر به دافنه میگه: دافنه عصبانی نشیا اما تو از آقا امید خوشت میاد..ببین داری حسودی میکنه.. از اون طرف امید میاد و دافنه محو ابهت امید میشه و ناراحت میشه از اینکه این بازی داری رسما واقعی میشه..
امید و دافنه میرن استخر..امید لباسشو جلو دافنه در میاره و دافنه با دیدن عضله های امید لبخند میزنه و دخترای اون دور و بر هم امید رو نگاه میکنن..امید میپره تو آب و شنا میکنه… کورای به دافنه زنگ میزنه و میگه : گوشیو بده به امید.. دافنه امید رو صدا میزنه امید با بدن خیس و لخت میاد بالا. همزمان یکی از اون دخترا گوشیشو در میاره تا از امید عکس بگیره..دافنه هم با دستش گوشیو میزاره رو گوش امید و خودشو یجوری میندازه جلو امید تا ازش عکس نگیرن..امید: میگه برو حوله بیار ..دافنه میره حوله میاره و خود دافنه میندازه رو امید ( بچم دوس نداره چشم هیز رییسشو ببینه )

یاسمین اومده خونه سینان و هی پشت سرهم غرغر میکنه و سینانو ناراحت میکنه و چشم سینانو به اخلاق واقعی یاسمین باز میکنه..
بعد چندساعت امید میاد تو اتاق هتلشون که دافنه رو با حوله جلوش میبینه…دست و پاشو گم میکنه..با یه ببخشید میره بیرون و نمیتونه این درد عشق رو تحمل کنه..دافنه هم پیش خودش میگه: خداجون خودت به من کمک کن.. شب شده و امید و دافنه تصمیم میگیرن برن ستاره های آسمون رو ببینن..زیر آسمون پرستاره دافنه خاطراتشو تعریف میکنه از ترک پدر و مادرش میگه و میگه با مامان بزرگم زندگی میکنیم..و بعدش تو چشم امید میگه: من چرا دارم اینارو میگم به شما..بیشتر سرتون رو درد اوردم..امید: منو یاسمین عاشق معشوق نیستیم..دافنه با تعجب بلند میشه و میگه:عا عا ..بعد به خودش میاد و میگه: آآآآ به من چه..امیدم میاد قضیه رو تعریف میکنه و سوتفاهم های دافنه روحل میکنه…همزمان نریمان زنگ میزنه..دافنه میره کنار استخر و جوابشو میده..داره باهاش حرف میزنه که پاش لیز میخوره میوفته تو آب..امید میره کمکش..دافنه دست اونو میگیره و اونو میندازه تو آب ..دافنه دنبال تلفنشه و پیداش میکنه.. امید هم لبخند همیشگیشو میزنه..
پایان

خلاصه قسمت چهاردهم سریال عشق اجاره ای

این قسمت بدلیل نیوفتادن اتفاق خاصی خلاصه تر از قبل نوشته شده
دافنه و امید میرن تو اتاق و خودشونو خشک میکنن و میرن که شام بخورن..دافنه یخ زده و میگه : دارم از سرما میلرزم.. امید بهش مشروب تعارف میکنه و دافنه هم سریع همه رو تا آخر مینوشه.. با همون یدونه پیک بدتر از هر کسی مست میشه..امید میره صورتشو آب بزنه.. دافنه از امید تعریف میکنه..و همینجورم داره از حال میره..امید دافنه رو بغل میکنه و میبره رو تخت..دافنه با همون حالت مستی به امید میگه: من باید یه چیزی رو به شما اعتراف کنم..شما حقتونه همه چی رو بدونید..امید: چیو بدونم؟..دافنه: چیزه آقا امید..
همینجا این سکانس ناتموم میمونه و فردا صبح میشه.. امید بالا سر دافنه ایستاده و اونو نگاه میکنه.. با کلافگی از اتاق میره بیرون..دافنه هم بعد چند ثانیه بیدار میشه..یاد حرفای دیشبش میوفته اما چیز کاملی یادش نیست..میره لباساشو جمع میکنه..موهای فرفری شو صاف میکنه و با اومدن امید دافنه میره پایین..امید بدون هیچ حرفی از کنار دافنه میگذره اما شک و شبهه دافنه همینجور بیشتر میشه و البته داره دیوونه هم میشه..

تو ماشین امید نا خوداگاه میگه: دافنه میره خونشون..دافنه با تعجب: من؟ چرا؟ چرا نیام شرکت؟..آقا امید..نکنه اخراج شدم؟ هان؟…حق دارید کاری که من کردم قابل بخشش نیست اما من اگه مجبور نبودم اینکارو نمیکردم..امید که میبینه داره زیادی شِر میگه بهش میگه: صبرکن صبرکن…دیشب زیاد حالت خوب نبود خیلی آه و ناله میکردی..برو خونه استراحت کن و فردا بیا سرکار.. دافنه هم خیالش از این بابت راحت میشه..

یاسمین میاد پیش نریمان.. یاسمین با طعنه و کنایه با نریمان حرف میزنه..به نریمان در مورد اینکه نجمی رو با مدل های جوان و خوشگل شرکت میبینه بهش میگه و عکس اون مدله و نجمی که نجمی داره دستشو میبوسه رو بهش نشون میده..نریمان عصبانی تر از قبل میشه و حرص خوریش بیشتر از قبل میشه..یاسمین به نریمان میگه: اگه شما به امید دزدی کفش رو بگید منم فرداش تورسانه ها شمارو رسوا میکنم..و نریمان میاد سمتش تا بزنتش که مینا میاد جلوشو میگیره.. و یاسمین هم با قِر و اِفاده میره از اونجا
پایان

خلاصه قسمت پانزدهم سریال عشق اجاره ای

دافنه و اسرا از زبون داداششون قصه علاقه پیدا کردن سردار به نهان رو میشنوند.
و نریمان هم که از دست نجمی ناراحته ..نجمی رو مجبور میکنه رو کاناپه بخوابه.. دافنه هم میره بخوابه که دریا بهش میگه تولد امیده و باید همه کار رو انجام بدن.
فردا صبح نریمان با نجمی بحث میکنه اما به جای اینکه بهش بگه چرا اینکارو کردی اونو واس بردن ابروش تشر میزنه..
امید میره پیش اوستا صدری و اوستا صدری با طعنه و اشاره به امید میفهمونه که متوجه عشق و عاشقیش به دافنه شده و براش دعا میکنه..
کورای هم که داره با مدل امسال حرف میزنه وقتی عکسی که نریمان براش فرستاده ( عکس نجمی و توعچه ) کورای مدل رو میفرسته و میگه برو گمشو..

امید و دافنه میرسن شرکت .. وقتی دافنه با سینان حرف میزنه..امید حرص میخوره و در اتاقشو محکم میبنده و با خودش هی تکرار میکنه: آروم باش امید..اروم باش.. امید با هرنگاه سینان و دافنه و لبخندشون به همدیگه بیشتر از هرکس دیگه ای حرص میخوره و حسودی میکنه ( آقا همه فهمیدن این آقا امید خیلی حساس شده یا بیشتر توضیح بده)..
دافنه تو شرکته که متوجه میشه بهترین هدیه برای امید فقط کتابه..کتابی که دوسش داره..دافنه میره تو کتاب فروشی ها و دنبال کتاب عشق و غروره.. هیچ جا نداره..اما دست از تلاش برنمیداره..
بالاخره فردا صبح از شوکرو آدرس یه کتاب فروشی خیلی قدیمی رو میگیره.. و میره تو خونه امید..واسش رو یه کاپ کیک شمع میزاره و منتظره که بهش تبریک بگه.. امید از قایق سواری میره تو حیاط..به گلها آب میده که دافنه بدو بدو میاد بیرون و میگه: آقا امید چکار میکنین..این چه وضع اب دادنشه رسما قصد جونشو کردینا.. وبراش از بزرگ شدن گل میگه و امید با علاقه بهش نگاه میکنه و این آتیش عشقه که داره شعله ور میشه
پایان

خلاصه قسمت شانزدهم سریال عشق اجاره ای

امید میاد پیش دافنه … یه کاپ کیک کوچولو رو روی میز میبینه .. امید با تعجب میگه: این چیه؟.. دافنه: والا تو لیست وسایل کیک نبود.. خودتون نخواستین؟..امید: آره خوشم نمیاد کیک سفارش بدم..دافنه: نمیشه که اینجور چیزا باید تو تولد باشه..بفرمایید، فوت کنید… امید متوجه تناقض حرکات دافنه میشه… از یه طرف با سینان خوبه و از یه طرف با اینکارا دلبری میکنه… امید که مفهوم کاراشو نمیفهمه میگه: چرا اینکارو میکنی؟..نه واقعا چرا اینکارو میکنی؟.. دافنه که متعجب شده میگه: من که با شما کاری نکردم…یعنی حد و حدودمو میدونم دیگه..امید: باشه تو برو کشتی من میام
دافنه میره تو کشتی و امیدم شمع رو فوت میکنه.. دافنه میره کتابفروشی و با کلی دردسر کتاب مورد علاقه امید رو پیدا میکنه و قبل اینکه بره به مراسم میره پیش نریمان.. این رفتنش باعث میشه که کل بیننده ها کلی حرص بخورن از دافنه(من نمیگما کامنتای تو تلگرام و اینستاگرام اینو میگن)
حالا واقعا حرفای نریمان چی بود؟ … نریمان: تو فکر میکنی ظاهر مهم نیست اما واقعیت خیلی فرق داره دافنه جون..اینکه چجوری راه بری چی بپوشی، حرکت دست و موهات خیلی مهمه..اگه میخوای بهت احترام بزارن اول باید خودت به خودت امتحان بزاری.. دافنه میگه: اما.. نریمان جلوشو میگیره و میگه: کشش نمیدم ببین اگه با شورت و لباس معمولی بری امید میفهمه سطحت پایینه ( بیچاره نمیدونه داره شخصیت دافنه رو خورد میکنه).. نریمان با دیدن قیافه ناراحت دافنه میگه: منو ببین عکس العمل واقعی از خودت نشون نده..تو واقعی نیستی اون دستیاری که امید میبینه رو من خلق میکنم..امید دافنه واقعی رو نمیشناسه..امید عاشق دافنه ای که من میسازم میشه.. پس امید کجا و تو کجا.. و باهمدیگه میرن به مراسم تولد امید..

تو تولد امید .. دافنه به معنای واقعی تو دپرسینگه .. قیافش افتاده و رنگش پریده.. دافنه میخواد بره خلوت کنه که صدای یاسمین رو میشنوه.. یاسمین دنبال هدیه ای هست که برا امید خوب باشه .. دافنه هم با حرفای نریمان ناراحت شده میره پیش یاسمین و هدیه شو میده به یاسمین و بعدش میره یه جا میشینه و شروع میکنه به بغض کردن… سینان هم متوجه نبودن دافنه میشه میره پیش دافنه میشینه.. امید هم وقتی میبینه نه سینان هست و نه دافنه از روی علاقه باطنی که به دافنه داره میره پایین و سینان رو میبینه که دستش رو گونه دافنست و حرص میخوره.. میاد بالا یاسمینم میخواد کادو هارو باز کنه.. یاسمین کادوشو میده به امید .. دافنه هم میاد پیش اونا.. امید جلوی دافنه کادو رو باز میکنه و خیلی خوشحال میشه و جلوی دافنه ، یاسمین رو بغل میکنه و اونو از روی گونه میبوسه و به یاسمین میگه: بریم بیرون؟ یاسمین هم میگه: باشه بریم… نجمی به نریمان میگه: دیدی نتونستی کاری کنی؟.. نریمان هم با یه حرکت نجمی رو پرتاب میکنه تو آب و امید و یاسمین از رفتن منصرف میشن..شب میشه و نریمان هم به خودش فشار آورده تا بدونه این یاسمین از کجا کتاب مورد علاقه امید رو میشناسه
فردا صبح دافنه صبحانه رو درست میکنه و متوجه مریض بودن امید میشه… اونو میبره بیرون تا هوا بخوره .. و دافنه بهش میگه: شما همینجا باشید من میرم سوپ درست کنم و بعدش میارمت واستون تا بخورین.. پایان

خلاصه قسمت هفدهم سریال عشق اجاره ای

دافنه برای امید سوپ میاره..امید هم با خوردن سوپ یاد سوپ درست کردن مادرش میوفته .. و شروع میکنه به خوردن سوپ..
بعد چندساعت .. امید میره تو اتاقش .. دافنه میخواد از پله ها بالا بره که منصرف میشه.. که خود امید از پله ها میاد پایین و بهش میگه: باهات حرف بزنیم؟.. امید با اضطراب میگه: شما چیزین؟..دافنه: شما یعنی چی؟.. امید: حالا هرچی..من تو محوطه شرکت نمیخوام رابطه احساسی داشته باشه کسی..یا بهتر بگم کسی نگاه گرم داشته باشه.. دافنه با ناراحتی میگه: فهمیدم..امید همینجور با اضطراب ادامه میده: من قصد دخالت تو زندگی کسی رو ندارم..حد و حدودتو بدون.. من فقط طرز فکرمو میگم..حالا هم هرجور میخوای از این حرفم برداشت کن…دافنه: مطمینم درست برداشت میکنم..من کاری نمیکنم ناراحت بشین.. و اینکه بین ما فقط رابطه رییس و منشی هست.. دافنه خیلی از این حرف ناراحت میشه و میره در رو باز میکنه.. یاسمین با شنیدن مریضی امید اومده خونه امید..یاسمین از دافنه بابت کتاب تشکر میکنه..امید از پله ها میاد پایین و یاسمین میره میبوستش ( از رو گونه بوده ها)..یاسمین: تا شنیدم مریض شدی اومدم.. حالت چطوره؟.. امید: خوبم..یکم تب داشتم که برطرف شده..یاسمین: خب میگفتی من آتیشت رو برطرف میکردم..چرا نگفتی؟.. با این حرف.. دافنه میره تو آشپزخونه و امید هم متوجهش میشه.. دافنه میره تو آشپزخونه و با خودش میگه: الان موقع گریه نیست دافنه..گریه نکن..انگار نمیدونستی..میدونستی دیگه.. بگیر حد و حدودتو بدون دافنه..اون ازت خوشش نمیاد.. بعدش با اجازه گرفتن از امید خونه رو ترک میکنه.. نریمان هم میاد پیش امید و یاسمین رو پرت میکنه بیرون ( واقعا نریمان تو این سریال همتا نداره)..
فردا صبح امید به دافنه پیام میده که دارم میرم سفر خودت برو شرکت… دافنه هم با باشه آقا امید …همراهیش میکنه.. بعد به خودش میاد و با خودش میگه: داره میره سفر..یعنی چندروز میمونه.. اخه به توچه ( فازت چیه ؟ چرا یهو پرخاشگر میشی نسبت به خودت؟) دافنه میره شرکت و بیشتر از همیشه دلتنگ امید میشه.
پایان

خلاصه قسمت هجدهم سریال عشق اجاره ای

دافنه وسینان باهم میرن برای خونه سینان لوستر و وسیله های خونه رو بخرن.. امید هم خارج از کشور نرفته. بلکه به خونه ای رفته که هروقت واسش مشکلی پیش میاد میره اونجا..خونه ای که مملو از خاطرات تلخ و شیرین برای امید هست و البته که در آینده هم این خاطرات تلخ و شیرین بیشتر خواهد شد..امید تو این خونه برای گرفتن آرامش و دور از استرس به اوستا صدری زنگ میزنه تا بیاد پیشش..
اوستا میاد پیش امید و بی مقدمه بهش میگه: بریز بیرون..چرا فرار میکنی؟..امید: من که فرار نمیکنم..صدری: یه چیزی تو زندگیت کمه یا بیشتره..امید: یا هردوتاش..شاید خودمو گم کردم..صدری: پس ببین قسمتت چیه..امید: من تا به امروز همه درهامو بسته بودم..تو دنیای خودم زندگی میکردم..به کسی احتیاج نداشتم.صدری: الان میگی این درها دارن باز میشن..بدون اجازه تو..خب کی داره باز میکنه این در هارو؟..
دافنه میره خونه و به خاطر ناراحت کردن نهان میوفته به جان سردار..سردارم کم نمیاره و با همدیگه دعوا میکنن ..دعوا خیلی شدید شده که تورکان سلطان اونارو جدا میکنه.. و سردار میفهمه که در مورد نهان اشتباه فکر میکرده
شب شده و اوستا قبل از اینکه بره به امید میگه: خودتو به روزگار بسپار هرچی واست خوبه رقم میزنه .. خودت میبینی.
خورشید طلوع و میکنه و اول صبح
نریمان برای شب ترتیب یه مهمونی رو میخواد بده به دافنه زنگ میزنه و میگه: هر وقت بهت گفتم باید بیای اینجا..موقع مریضی امید خیلی راحت بودی اما هیچکاری نکردی..بنظرم باید یکار دیگه بکنیم..میخوام با یه تیر دو نشون بزنم.. دافنه هم بهش میگه باشه دارم میام.. نریمان قطع میکنه و به امید زنگ میزنه..امید رو هم به مهمونی امشب دعوت میکنه..امید نمیخواد بره اما با اصرار و تکرار حرفای نریمان مجبورا میگه باشه میام..
پایان

 

خلاصه قسمت نوزدهم سریال عشق اجاره ای

دافنه اومده خونه نریمانشون و داره به اونا برای برگزاری مهمونی کمک میکنه.. امید هم از خونه روستایی باباش میاد و در عین واحد هردوتاشون زیر یه سقف اند اما همو نمیبینن.. مینا به هردوشون میگه که اون یکیشون هم هست.. دافنه که فکر میکنه امید تو آشپزخونه هست خودشو آماده میکنه .. موهاشو مرتب میکنه و میره داخل آشپزخونه..اما کسی رو نمیبینه..با خودش میگه: پس این کجا رفت؟ چرا نیست؟ نکنه رفته باغچه؟.. میخواد از آشپزخونه بره بیرون که یه بدن چهارشونه میاد جلوش..امید رو جلوش میبینه و امید هم که دنبال دافنه بوده با دیدن روی یار میگه: داشتم دنبالت میگشتم… دافنه هم نا خود آگاه احساس درونیشو به زبون میاره: آقا امید دلم خیلی براتون تنگ شده(امید لبخند میزنه)..بعد دافنه به خودش میاد و میگه: یعنی تو شرکت خیلی ها زنگ میزدن و خبرتون رو میگرفتن..گفتم رفتین روم..(خنده از لب امید میره) و با صدا زدن نجمی باهم دیگه میرن سر میز ناهار..
سر سفره امید به دافنه غذا تعارف میکنه و میگه: این خیلی خوشمزست حتما بخور..دافنه هم لقمه بزرگ برمیداره که تو دهنش گیر میکنه..لیوان ابشو هم برمیداره.. لیوانو نمیتونه کنترل کنه که امید واسش لیوانو میگیره و با این بهانه دستشو میزاره رو دست های دافنه..تضاد رنگ پوستشون این سکانس رو زیباتر میکنه.. نریمان دافنه رو میفرسته بره توخونه .. و خودش میاد پیش امید و به امید میگه: دافنه بهت علاقه داره..از نگاهاش کاملا میشه فهمید.. امید: من فکر میکنم کسی دیگه رو دوس داره.. نریمان: نه بابا تو رو دوس داره ندیدی نمیتونه چشم ازت برداره؟..که دافنه میاد و نریمان هم میره سر جاش میشینه..
بعده مراسم امید سوار ماشین میشه و با شوکرو میره خونه..تو راه به شوکرو به امید در مورد هدیه دافنه میگه و به امید میگه که دافنه برای خریدن این کتاب مجبور شده کل مغازه کتاب فروشی رو تمیز و مرتب کنه.. امید هم که با این حرف سوپرایز شده میگه: خیلی سوپرایز بزرگی بود و خوشحال میشه که کتابو دافنه خریده.. شب شده و امید تو خونه خودشه همش فکرش درگیر دافنه ست یاد حرفای نریمان و شوکرو میوفته و اون حرف دلم تنگ شده دافنه.. نمیتونه تحمل کنه..زنگ میزنه به دافنه و ازش آدرس خونشونو میگیره و میره پیش دافنه..
دافنه که فکر میکنه تو نبود امید کار اشتباهی کرده سعی میکنه کار کردنشو توضیح بده ..تند تند حرف میزنه که امید میگه: صبر کن صبرکن…موضوع اصلا این نیست..دافنه: موضوع چیه پس؟..امید: تو واس من اون کتابو خریدی؟..

دافنه خجالت زده میشه و با لبخند سرشو پایین میگیره.. امید ادامه میده: عشق و غرور سال 51.. دافنه با همون لحن خجالت زده: از کجا فهمیدید؟..امید: شوکرو همه چیو گفت.. دافنه: بله .. من گرفتم..امید: واس همین گرفتی مغازشو تمیز کردی؟..دافنه با لبخند زیباش: از دست تو داداش شوکرو.. و رو به امید میگه: بله.. امید: تمیز کردی؟.دافنه: آره..امید: پس چرا کتابو یاسمین داد؟..چرا؟.. با این حرف لبخند دافنه محو میشه .. و جاشو با قطره ی اشک عوض میکنه.. دافنه با بغض: بگم؟..امید: لطفا بگو.. دافنه سرشو میندازه پایین .. امید چونه دافنه رو میگیره و میگه: دافنه صورتمو ببین.. ببین من این چیزارو اشتباه میفهمم فقط میخوام بدونم.. دافنه با ناراحتی: شما درست فکر میکنین.. من .. امید: میشنوم..
دافنه به خودش میاد ..اشکشو پاک میکنه و یه قدم میره عقب..دافنه میگه: آقا امید شما اون روز برای من خیلی واضح گفتین که اینجور روابط رو نمیپسندم..منم واس همین.. امید: چی؟..دافنه: شما میخوای منو شکنجه بدین؟..امید: نه اومدم رک و راست باهات حرف بزنم..نمیخوام چیزی مخفی بمونه..دافنه که حرفای امید رو اشتباه فهمیده با زود قضاوت کردن میگه: درسته درسته..منوبیشتر از این خجالت زده نکنید…با کمی مکث میگه: من واقعا نمیتونم ادامه بدم..من استعفا میدم و لطفا استعفای منو قبول کنید..( آهنگی هم که اینجا پخش میشه عالیه..یکی از بهترین اهنگ های آیدیگله حتما تو کانال میزاریم و ترجمه ش رو هم میزاریما) امید میگه: میخوای استعفا بدی؟ میخوای تموم کنی؟ باشه ..فردا بیا شرکت و استعفاتو بده..
فردا صبح میشه..امید قبل اینکه بره شرکت همه ش یاد حرکات و ظرافت کارای دافنه رو به خاطر میاره..اون خنده همیشه رو لباش..اون انرژی مثبتش.. بی شک عاشقش شده ..میره جملاتی که دافنه رو یخچال نوشته رو جمع میکنه و میندازه سطل آشغال..
تو شرکت یاسمین از رُم میاد و خریداش رو به کارمندا نشون میده.. میره پیش امید و امید هم بالبخند باهاش حرف و بعضی جاها بهش کنایه میزنه(کنایه درمورد خریدکتاب) .. دافنه هم میاد برگه استعفاشو بده که امید میگه: دارم با یاسمین حرف میزنم بعدا بیا.. برای باردوم دافنه میاد و امید هم میگه: نمیبینی دارم با تلفن حرف میزنم برو بعدا بیا..برای بار سوم..دافنه از پشت پنجره برگه رو نشون میده که یهو کارمندا میان تو اتاق امید و دافنه کلافه تر از قبل و امید خوشحال تر میشه.. برا بار چهارم دیگه واقعا این کار انجام میشه و دافنه برگه رو به امید میده..

تو شرکت یاسمین از رُم میاد و خریداش رو به کارمندا نشون میده.. میره پیش امید و امید هم بالبخند باهاش حرف و بعضی جاها بهش کنایه میزنه(کنایه درمورد خریدکتاب) .. دافنه هم میاد برگه استعفاشو بده که امید میگه: دارم با یاسمین حرف میزنم بعدا بیا.. برای باردوم دافنه میاد و امید هم میگه: نمیبینی دارم با تلفن حرف میزنم برو بعدا بیا..برای بار سوم..دافنه از پشت پنجره برگه رو نشون میده که یهو کارمندا میان تو اتاق امید و دافنه کلافه تر از قبل و امید خوشحال تر میشه.. برا بار چهارم دیگه واقعا این کار انجام میشه و دافنه برگه رو به امید میده..امیدم با یه باشه بدون اینکه نگاهی بهش بکنه برگه رو میزاره رو میز..امید هم میگه: کجا میخوای بری؟ مگه از قانون شرکت خبر نداری ..تو پروتکل میگه پونزده روز قبل از استعفا باید خبر بدی..( دافنه لبخند میزنه)..امید به دافنه میگه: باید تا 15 روز دیگه کار کنی..دافنه: باشه خب…پونزده روزه فقط..تموم میکنمش دیگه..حل میکنیم..البته ..دافنه از اتاق میره بیرون و امید رو نشون میده که واقعا خیلی ناراحته از این بابت / پایان

سریال عشق اجاره ایسریال عشق اجاره ایسریال عشق اجاره ایسریال عشق اجاره ایسریال عشق اجاره ایسریال عشق اجاره ایسریال عشق اجاره ایسریال عشق اجاره ای

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد