عکس علیرضا بیرانوند و همسرش
علیرضا بیرانوند زاده 30 شهریور سال 1371 در شهر خرم آباد است و در پست دروازه بان بازی می کند.او در فصل 94 و 93 در لیگ برتر فوتبال به عنوان بهترین دروازه بان سال انتخاب شد.
علیرضا بیرانوند در جام جهانی 2018 روسیه با مهار کردن ضربه پنالتی کریستیانو رونالدو توانست به ستاره این مسابقه تبدیل شود. نتیجه این بازی با تساوی 1 بر 1 به پایان رسید.
علیرضا بیرانوند با تمام صداقت برایمان از زندگ شخصی و حرفه ای اش سخن گفته است. از تمام سختی هایش برای رسیدن به جایگاهی که حالا دارد گفت و از روزهایی که تنها هدف زندگی اش فوتبال بوده.
برای فهمیدنش انگار باید چند لحظه چشمانت را ببندی... گویی هیچ چیز در دنیا جز فوتبال وجود ندارد! هیچ چیز... همه چیز از علیرضایی شروع می شود که آرزویش و هدف اصلی اش را در تهران می بیند و در پانزده سالگی راهی تهران می شود. تنها با یک قصد و نیت؛ فوتبال.
- من در خانواده ای به دنیا آمدم که از نظر مالی خیلی ضعیف بود. من از همان ابتدای کودکی علاقه بسیار زیادی به ورزش به خصوص فوتبال داشتم و همه کار کردم تا به این علاقه و آرزویم برسم. سال اولی که به تهران آمدم حتی پول کرایه ام را نداشتم، چه برسد به اینکه بروم فوتبال بازی کنم! من از اقوام و فامیل پول کرایه ام را قرض کردم تا بتوانم به تهران بیایم. واقعا خانواده من در شرایطی نبودند که بتوانند پول مرا هم بدهند. خلاصه به تهران آمدم و شروع کردم به کار کردن.
- نه، اصلا. من آزارم به یک مورچه هم نرسید. واقعا فکر نمی کنم تا الان کسی از اقوام و همسایه ها از من ناراضی بوده باشد. مثلا بیاید بگوید علیرضا شیشه خانه ما را شکسته یا علیرضا ما را اذیت کرده... اصلا! برعکس، دیگران خیلی سر مرا با سنگ شکسته اند، شیشه های خانه مان را شکسته اند و من عکس العملی نشان ندادم ولی خب من آدم رکی هستم و همیشه حرفم را می زنم.
- نه، عشق فوتبال در من جوری بود که همیشه با پدرم بر سر خواستن فوتبال دعوا می کردم. پدر من هم چون دستش به من نمی رسید وسایلم را پاره می کرد. وقتی بابا وسایل ورزشی مرا پاره می کرد حس می کرد مرا یک دل سیر زده! چون می دانست وسایلم را خیلی دوست دارم و حاضرم هر کاری برای فوتبال بکنم.
- من سال 86 به تهران آمدم؛ یعنی وقتی که 15 سالم بود. من هست و نیست های فوتبال در تهران را نمی دانستم. نمی دانستم زیرگروه هایی هست، آسیاویژنی وجود دارد، من فقط سوار اتوبوس شدم تا برای فوتبال از خرم آباد به تهران بیایم. در اتوبوس یک آقایی را دیدم به اسم حسین فیض که مربی وحدت تهران بود. ما با هم صحبت کردیم. به من گفت یک تیم دارم، صد و پنجاه هزار تومان پول بده من تو را به تیم ببرم و ثبت نام کنم؛ در صورتی که من حتی کرایه به تهران آمدنم را هم از دیگران گرفته بودم! گفتم من آمده ام پیشرفت کنم و پولی هم برای خودم دربیاورم.
- بله. حسین آقا پول از من نگرفت و مرا به تیم برد و من در آنجا درخشیدم. بعد کاپیتان تیم را دنبال من فرستادند که نگذار علیرضا از تیم برود. حیف می شود. یک سال آنجا بازی کردم و آقای کمپانی که الان مربی امیدهای نفت تهران است، مرا برای نوجوانان نفت انتخاب کرد.
من حتی وقتی برای نوجوانان نفت بازی می کردم خوابگاه نداشتم. جایی نداشتم که شب ها بخوابم. برای خواب حدود سه ماه خانه عمه ام بودم ولی خب بیشتر از این نمی شد آنجا ماند، چون اذیت می شدند. بعد از اینکه از خانه عمه ام بیرون آمدم به خاطر اینکه جایی برای خواب داشته باشم رفتم برای یک کارواش کار کردم. بعد از کارواش به یک پیتزافروشی می رفتم و کار می کردم. من حتی در تهران رفتگری هم کردم. همیشه و همه جا اینها را می گویم و هیچ وقت فراموش نمی کنم؛ مخصوصا رفتگری ام را. من افتخار می کنم که این کارها را انجام دادم و خدا را شکر خداوند مزد زحمات و زجرهایی را که کشیدم به من داد.
- نه. آن اوایل که به تهران آمدم پدر و مادرم اصلا از من خبری نداشتند. من تمام مواقعی که داشتم کار می کردم خانواده ام فکر می کردند هنوز خانه عمه ام هستم. آنها نمی دانستند دارم کار می کنم. دارم رفتگری می کنم. یک بار وقتی در کارواش کار می کردم یکی از اقوام من را دید و رفت به پدرم گفت شما واقعا فکر می کنید پسرتان دارد فوتبال بازی می کند؟ پسر شما دارد در تهران کار می کند. بعد پدرم خیلی ناراحت به من زنگ زد و پرسید چرا؟ گفتم:مجبورم! چون جای خواب ندارم. باز هم گفت برو خانه عمه. گفتم نمی شود. خودم اذیت می شوم. پدرم واقعا خبر نداشت. اگر خبر داشت شاید اصلا نمی گذاشت من فوتبال بازی کنم و به هر طریقی بود به تهران می آمد تا مرا ببرد. تا اینکه شکر خدا باشگاه نفت کم کم به من یک نمازخانه داد تا آنجا بخوابم. بعد می رفتم در رختکن می خوابیم و بعد از آن هم یک سوییت در اختیار من گذاشتند که در آن 8 نفر بودیم.
- راستش من اول که فوتبال بازی می کردم، فوروارد بودم. یک بار به درخواست بچه های مدرسه فوتبال ایستادم درون دروازه. سه تا اتوپ را گرفتم و بچه ها خیلی تشویقم کردند. گفتن وقتی استعدادش را داری توی دروازه بایست. این را گفتند چون خروج هایم خوب بود و نترس بودم. با این ترتیب من ایستادم توی دروازه. آقای جواد محمودی در این راه خیلی مرا کمک کردند.
- اولین قراردادم با نوجوانان نفت بود. 900 هزار تومان به من پول دادند که آن را به خانواده ام دادم. وقتی از نوجوانان به امید رفتم قراردادم شد 2 میلیون و 500 هزار تومان. پنج سال پیش که نفت به لیگ برتر آمد، قرارداد من 85 میلیون تومان شد. چون آن اوایل روی نیمکت بودم و بازی به من نمی رسید. سال به سال 20 درصد به قراردادم اضافه می شد. زمان سرمربیان بعدی هم قراردادم بیشتر شد. مثلا زمان آقا یحیی 300 تومان می گرفتم.
دروازه بان تیم ملی
- بله. فصل 89-88 بود که 85 میلیون تومان قرارداد داشتم.
- من تمام این سختی ها را برای فوتبالم کشیدم. از روز اول می دانستم نیت و شغل اصلی من فوتبال است پس مجبور بودم برای هدفم این کارها را انجام دهم. هر جا می رفتم می گفتم فقط یک جای خواب به من بدهید، برایتان کار می کنم. به رستوران رفتم گفتم به شما در شستن ظرف ها کمک می کنم. آنها به من یک اتاق برای خوابیدن دادند و هر روز ساعت 6 صبح مرا بیدار می کردند و تا ساعت 12 ظرف می شستم. می رفتم سر تمرین، دوباره برمی گشتم و باید کمک می کرم. بعضی وقت ها خیلی اذیت می شدم و روزی هزار تومان هم بیشتر به من نمی دادند! تمام این دردسرها به خاطر هدف اصلی بود.
- عامل موفقیت نفت کادر فنی جوانی است که به تیم اضافه شدند و رفاقتی که با بچه ها برقرار می کردند. جو آرام و مدیریت تیم هم عالی است. الان انتظارات از نفت خیلی بالا رفته است. نفتی که 34 نفر تماشاگر داشت حالا برای بازی های آسیایی اش حدود بیست هزار نفر می آیند. مردم هم سنگ تمام گذاشتند. الان هم ما با الاهلی امارات بازی داریم که امیدوارم بتوانیم بازی را ببریم.
- برعکس آنچه اکثرا می گویند الاهلی تیم خیلی خوبی نیست و بردنش آسان است ولی الاهلی، العین اماراتی را حذف کرد که همه آن را یکی از فینالیست های جام باشگاه ها می دانستند. آقای منصوریان هم شناخت خوبی دارند و انشاءالله می بریم.
- من بی نهایت خوشحال شدم، بخصوص آن سه بار حیدر گفتن ها خیلی به ما چسبید.
علیرضا بیرانوند دروازه بان پرسپولیس
- بله. اتفاقا علی آقا جلوی شادی بیش از حد ا را گرفت. ما می خواستیم کردی برقصیم و حداقل ده بار با پرچم دور زمین بدویم. علی آقا نگذاشت. شاید هم کار خدا بود. ممکن بود با این کار ما عصبانی شوند و بلایی سر ما بیاید ولی آن حیدر گفتن خیلی به ما چسبید و وقتی که دیدیم تمام مردم هم خوشحال هستند خیلی لذت بردیم.
- دو سال است همین بحث است ولی من حکمتش را نمی دانم! شاید واقعا خواست خداست. من خودم خیلی دوست داشتم به استقلال بروم ولی خواست خدا بود که علی بیرانوند روزی به استقلال برود که حداقل هشت تا ده سال برای استقلال و هواداران بازی کند.
- نه. واقعا خواست خداست که من زمانی به استقلال بروم که هشت سال مفید برای هواداران بازی کنم. الان استقلال سال به سال دارد گلر عوض می کند و من الان تیم محبوبم نفت است. نفت 9 سال است که خانه من است و من این افتخار را دارم که برای سال ششم دارم با علی آقا کار می کنم.
محسن مسلمان و علی علیپور و امید عالیشاه و فرشاد احمد زاده و علیرضا بیرانوند
- تمام مردم ایران به من لطف دارند و مرا در رسیدن به هدفم کمک می کنند. درست است، در استقلال و پرسپولیس دیده می شوی. مثلا تیمی مثل نفت در سال 4 بار دیده می شود. تیم ما پارسال مدعی قهرمانی بود ولی اصلا بازی های ما را نشان نمی دادند. حتی من یک بار با رسانه شوخی کردم گفتم لااقل در شبکه کارتون ما را نشان دهید تا بچه ها ما را ببینند! ببینند چرا نفت در صدر است، ببینند ارسلان مطهری چطور گل می زند. مردم باید ببینند ما چطور تا اینجا آمده ایم. حتی دو بازی آخر ما را هم نشان ندادند. دو بازی مانده تا قهرمانی را ولی مثلا سپاهان و تراکتور را که خودشان شبکه استانی دارند، در شبکه ورزش نشان می دهند. لااقل نفت را بگذارید در شبکه شما، هیچ کس این کار را نکرد ولی خب شاید همین چراغ خاموش بودن به ما کمک کرد.
- چون با بازی های ما آشنا نبودند ولی وقتی دیدند ما داریم خوب نتیجه می گیرمی و جوانگرایی داریم و حتی تمام کادر فنی تیم مان جوان است، کم کم استقبال بیشتری شد. الان من مطمئنم مردم واقعا نفت را دوست دارند.
- پاس گل دادن خیلی بهتر است. من این حس را واقعا تجربه کردم. پارسال هم پاس گل دادم و هم بازیکنان را در موقعیت تک به تک قرار دادم ولی چون اینها دیده نمی شود، کسی ما را نمی بیند. به خصوص پاس گل به ارسلان مطهری خیلی لذتبخش بود که پرتاب دستم هم جهانی شد و روزنامه های انگلیس و اسپانیا گفتند باید در گینس ثبت شود.
- نعمت الهی است و من خیلی پرتاب دست را تمرین می کنم. حتی گاهی بعد از تمرین اصلی فقط پرتاب توپ را با دست تمرین می کنم. در شهرستان یک بازی با سنگ است به اسم دال پلان. ما از بچگی تا حالا خیلی دال پلان بازی می کنیم. الان پرتاب های من نتیجه دال پلان است.
- به نظر من به دروازه بان های ایرانی و بچه های خودمان بها بدهند خیلی بهتر است. امسال اگر دقت کنید فقط دو دروازه بان خارجی بازی کردند؛ یکی راه آهن و یکی نفت مسجدسلیمان ولی شما رشید مظاهری ذوب آهن را ببینید. جوانان ما خودشان را ثابت می کنند اگر به آنها بها بدهند.
- الان برای فکر کردن به این مسائل خیلی زود است. من باید بتوانم سال های سال پیراهن تیم ملی را بپوشم و شماره یک تیم ملی را به دست بیاورم. تمرکز من فعلا روی درآمد حلال و بازی کردن است.
- هر بازیکنی آرزوی جام جهانی را دارد. من تمام سعی و تلاشم را می کنم که در تمرین ها بدرخشم تا کادر فنی تیم ملی به من اعتماد کند و بتوانم در جام جهانی روسیه حضور داشته باشم.
علیرضا بیرانوند دروازه بان تیم ملی
- خیلی سخت است. من واقعا باید از آنها تشکر کنم. آنها گاهی واقعا تمام سختی ها را تحمل کرده اند و حرفی نزده اند. گاهی شده که من گاهی دو یا سه بار بیشتر خانه نیامده ام. الان هم خانواده ام تنها به شهرستان رفته اند چون ما اردو داریم ولی خدا را شکر خانواده من به خصوص همسرم مرا درک می کند. از همان اول با شرایط اینکه من یک ورزشکار حرفه ای هستم کنار آمده است.
- پدرم؟ پدرم اول اصلا راضی نبود و ما دائما با هم سر فوتبال و درس دعوا داشتیم ولی الان که مرا می بیند می گوید:دیدی حرف مرا گوش کردی؟ دیدی گفتم برو فوتبال؟ من هم فقط می خندم! می گویم:چشم!
- نه، اصلا. بارها همین خاطرات را برای بچه های نفت گفته ام. هیچ کدام خسته نمی شوند. گاهی می گویند باز هم بگو. من برای فوتبالم زحمت کشیده ام. سختی کشیده ام. برای همین هر جا بروم این سختی ها و زحماتم را تعریف می کنم. هزار بار دیگر هم بگویند از سختی هایت بگو، می گویم و از هیچ چیز نمی ترسم. من در نسلی این سختی ها را کشیدم که همه چیز بوده است، پول بوده، راحتی بوده ولی من در این نسل اینگونه بزرگ شدم. من در نسلی که پول بوده، زجر کشیدم. اگر قدیم بوده درست، همه می گفتند بله قدیم همه اینطور بوده اند ولی اینکه در این نسل، در شهری که هیچ کس را نداری بخواهی لباس رفتگری بپوشی، در یک پارک شلوغ رفتگری کنی، خیلی سخت است. من دیشب یک رفتگر را دیدم و یک مقدار پول به او دادم. یک لحظه وقتی دیدمش به یاد خودم افتادم. هر جا که شما می فرمایید من بروم و با رفتگرها عکس بگیرم. این سختی کشیدن الان باعث می شود من خراب نشوم. سختی کشیدن مرا علیرضا بیرانوند کرد.
- وحید. الان واقعا وحید امیری مثل برادرم است. وحید چه از تیم ملی و چه از وقتی که به نفت آمده، مثل داداشم است.
بازیکنان پرسپولیس (بیرانوند - سیامک نعمتی - شایان مصلح - صادق محرمی)
- من پلی استیشن باز حرفه ای هستم. همیشه با وحید بازی می کنیم. یک بار آندو آمد و بازی کردیم و چهارتا گل به من زد. به وحید گفتم یک آهنگ لری برای من بگذارد. وحید که آهنگ را گذاشت چهارتا گل به آندو زدم. آندو می گفت:فقط آهنگ را خاموش کن! می خواستم گل پنجم را بزنم آندو رفت! وحید هم همه جا این خاطراه را تعریف می کند. وحید متاسفانه دیر معرفی و شناخته شد. اگر چشمش نزنیم فوق العاده است. وحید اگر زودتر معرفی می شد حتما در جام جهانی هم موفق تر ظاهر می شد.
- ببینید، این جنبه ای که خود ما باید داشته باشیم، حالا هر کس در صنف و کار خودش. اگر کسی وارد حاشیه نشود یعنی کارش را درست انجام داده است. باور کنید همین سختی ها آدم را بار می آورد. همین سختی ها مرا به هدفم رساند وگرنه الان معلوم نبود کجا بودم و کارم چه بود. یکی دیگر از دلایل موفقیت من این بود که زود ازدواج کردم.
- 18 ساله. الان هر کس مرا می بیند می گوید:اگر فکر می کردی به اینجا می رسی هم زود ازدواج می کردی؟ شاید من اگر ازدواج نمی کردم اصلا به اینجا نمی رسیدم. من اگر زود ازدواج کردم به این دلیل بود که شب ها بعد از تمرین برگردم پیش خانواده ام و کنارشان باشم، که دلگرمی داشته باشم. من خیلی از هم سن و سال های خودم را دیدم که خیلی کارهای بزرگی کرده اند. باید به آنها بهداد داده شود. چه هم نسلی ها و هم دهه ای های من و چه نسل بعدتر از ما اگر زحمت بکشند به هر کجا بخواهند می رسند. گاهی باید خیلی حرف ها را نشنیده گرفت.
بیرانوند و محسن مسلمان و فرشاد احمد زاده و کمال کامیابی نیا