اشعار عاشقانه زیبا از شاعران بزرگ قدیمی و معاصر درباره همسر و عشق زندگی، دلتنگی و جدایی، شکست عشقی و دوری از یار و زیباترین شعرهای عاشقانه غمگین و کوتاه
عشق من
اگر زندگی فرصت دوباره متولد شدن به من بدهد
این بار زودتر تو را پیدا خواهم کرد
تا زمان طولانی تری عاشقت باشم
******
شعر عاشقانه کوتاه برای همسر
قبل از آنی که بیایی
چه کویری بودم
زندگی با تو
چه گلدان قشنگی ست گلم
******
همان گوشه خالی دلت
که هیچ کس پیدایش نمی کند، هیچ کس
آن جا را برای من کنار بگذار
حتما ببینید : متن عاشقانه زیبا
******
شعر عاشقانه زیبا برای همسرم و عشقم
تو مثل خنده گل
مثل خواب پروانه
تو مثل آنچه
که ناگفتنی است، زیبایی
******
خدا وقتی تو را آفرید
معجزه کرد
من هر وقت
به چشمانت نگاه می کنم
ایمان می آورم
******
شعر عاشقانه زیبا برای دوران نامزدی
زندگی رقص دل انگیز
خطوط لب توست
******
مرا تا دل بود، دلبر تو باشی
“نظامی”
******
شعر عاشقانه برای همسر عزیزم
“تو را دوست دارم”
و این دوست داشتن
حقیقتی است که مرا
به زندگی دلبسته می کند …
“احمدشاملو”
******
کاش
میگفتی چیست
آنچه از چشم تو
تا عمق وجودم جاریست …
“فریدون مشیری”
******
شعر کوتاه عاشقانه جدید
گفته بودم
به کسی عشق نخواهم ورزید
آمدی و همه ی فرضیه ها ریخت به هم
******
تا در تو نظر کردم رسوای جهان گشتم
آری همه رسوایی اول ز نظر خیزد
“عطار”
******
شعر برای همسر مهربان
قلب من کودکی ست
که تا “تو” بیشتر بلد نیست بشمارد
******
وقتی با منی
معجزه ای به نام آرامش
در من رخ می دهد!
******
بیهوده مگو که دوش حیران شده ای
سر حلقه ی عاشقان دوران شده ای
از زلزله و عشق خبر کس ندهد
آن لحظه خبر شوی که ویران شده ای …
“شفیعی کدکنی”
******
ناله اگر که برکشم، خانه خراب می شوی
خانه خراب گشته ام، بس که سکوت کرده ام …
“صائب تبریزی”
******
کاش پیدا بشوی … سخت تو را محتاجم
******
شعر عاشقانه حافظ
تا که از جانب معشوقه نباشد کششی
کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد
“حافظ”
******
من
می دانم به کجای قلبت
شلیک کرده ام
تو
دیگر
خوب نخواهی شد
“افشین یداللهی”
******
آن بهشتی که همه در طلبش معتکف اند
من کافر همه شب با تو به آغوش کشم
“خواجوی کرمانی”
******
غم دل با تو نگویم که نداری غم دل
با کسی حال توان گفت که حالی دارد…!
“سعدى”
******
صدای خنده های تو
افتادن تکه های یخ است
در لیوان بهار نارنج
بخند!
می خواهم گلویی تازه کنم!
“محسن حسین خانی”
******
شعر عاشقانه مولانا
این سینه پرمشغله از مکتب اوست
و امروز که بیمار شدم از تب اوست
پرهیز کنم ز هرچه فرمود طبیب
جز از می و شکری که آن از لب اوست
“مولانا”
******
شعر عاشقانه دلنشین
ماجرای من و تو، باور باورها نیست
ماجراییست که در حافظه دنیا نیست
نه دروغیم نه رویا نه خیالیم نه وهم
ذات عشقیم که در آینه ها پیدا نیست
تو گمی درمن و من درتو گمم باورکن
جز دراین شعر نشان و اثری ازما نیست
شب که آرام تر از پلک تو را میبندم
بادلم طاقت دیدار تو تا فردا نیست
من و تو ساحل و دریای همیم اما نه!
ساحل اینقدر که درفاصله با دریا نیست…
“محمد علی بهمنی”
******
ماییم و شب تار و غم یار و دگر هیچ
صبر کم و بی تابی بسیار و دگر هیچ …!
“عرفی شیرازی”
******
تو چه دانی که چه ها کرد فراقت با من؟
داند این آنکه ازین غم بود او را قدری
غم هجران تو ای دوست، چنان کرد مرا
که ببینی نشناسی که منم یا دگری؟
“عراقی”
******
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی؟ “سعدی”
******
آمدم یاد تو از دل به برونی فکنم
دل برون گشت ولی یاد تو با ماست هنوز …!
“مهدی اخوان ثالث”
******
در امتداد هر شب
من هستم و تمامت
با خویشتن نشستن
در خویشتن شکستن
“حمید مصدق”
******
خسته از عمری زمستانم
بهارم می شوی ..؟
******
همین که گاه به من فکر میکنی کافیست
بمان و پشت سرم عاشقانه غیبت کن
“امید صباغ نو”
******
شعر عاشقانه نو
مرفین آغوشت را
نه هلال احمر دارد
نه کوچه هاى ناصر خسرو !!
و این ..
بدترین تجویز شب هاى من است
******
من در تو گریزان شدم از فتنه خویش
من آن توام مرا به من باز مده
“مولانا”
******
بار اول که دیدمت
چنان بی مقدمه زیبا بودی
که چند روز بعد
یادم افتاد
باید عاشقت میشدم..!
******
پشت پرچینت اگر بزم، اگر مهمانی ست
پشت پرچین من این سو همه اش ویرانیست
انفرادی شده سلول به سلول تنم
خود من در خود من در خود من زندانیست
دست های تو کجایند که آزاد شوم؟
هیچ جایی به جز آغوش تو دیگر جا نیست
ابرها طرحی از اندام تو را می سازند
که چنین آب و هوای غزلم بارانیست
شعر آنیست که دور لب تو می گردد
شاعری لذت خوبیست که در لب خوانیست
دوستت دارم اگر عشق به آن سختی هاست
دوستم داشته باش عشق به این آسانیست!
“حسین جنت مکان”
******
تار و پودم تو بگو با دل تنها چه کنم؟
“شهریار”
******
چه ماندن دلچسبی خواهد شد
برود
برگردد
بگوید: نشد!
******
هزار درد مرا، عاشقانه درمان باش
هزار راه مرا، ای یگانه پایان باش
برای آنکه نگویند، جستهایم و نبود،
تو آنکه جسته و پیداش کردهام، آن باش!
“حسین منزوی”
******
هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی
الا بر آنکه دارد با دلبری وصالی…
“سعدی”
******
خنده ات طرح لطیفیست که دیدن دارد
ناز معشوق دل آزار خریدن دارد
فارغ از گلّه و گرگ است شبان عاشق
چشم سبز تو چو دشتی است! دویدن دارد
شاخه ای از سر دیوار به بیرون جسته
بوسه ات میوه ی سرخی است که چیدن دارد
“کاظم بهمنی”
******
جز تو یاری نگرفتیم و نخواهیم گرفت
بر همان عهد که بودیم بر آنیم هنوز…
“ادیب نیشابوری”
******
شعر عاشقانه غمگین
قهوه میریزم برایت نیستی آن سوی میز
هی شکر میریزم و تلخ است جای خالی ات!
******
ﺷﺎﯾﺪ ﺷﺒﯽ ﺷﺒﯿﻪ ﺗﻮ ﭘﯿﺪﺍ ﺷﻮﺩ ﻭﻟﯽ
ﺩﯾﮕﺮ ﮐﺴﯽ ﺷﺒﯿﻪ ﻣﻦ ﻋﺎﺷﻖ نمیشوﺩ !
******
می رود کز ما جدا گردد ولی
جان و دل با اوست هر جا می رود
“رهی معیری”
******
شعر عاشقانه برای شوهرم
جان دلم…
غرور مردانه و این حرفها…
بماند برای غریبه ها…!
به من که رسیدی…
ورد زبانت باشد دوستت دارم…
******
آزرده دل از کوی تو رفتیم و نگفتی
کی بود؟ کجا رفت؟ چرا بود و چرا نیست!؟
“شهریار”
******
گفته بودی با قطار اینبار خواهم رفت و من!
مانده ام باید چطور این چرخ را پنچرکنم؟!
******
از پریدنهای رنگ و از تپیدنهای دل
عاشق بیچاره هرجا هست رسوا میشود …
******
تو باید بتابی به دنیای من
که بیتاب ماندم، که دلواپسی
ببین! زندگی تاب بازی شده
که هی میروی و به من میرسی
******
زن ها
آن شبی که دوستت دارم دلخواهشان را می شنوند
با گوشواره می خوابند….
******
به چه مشغول کنم دیده و دل راکه مدام
دل تو را میطلبد ، دیده تو را میجوید…
“صائب تبریزی”
******
شعر عاشقانه کوتاه برای همسر
جای مهتاب،به تاریکی شب ها تو بتاب
من فدای تو، به جای همه گل ها تو بخند
“فریدون مشیری”
******
ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم
چند وقت است که هر شب به تو می اندیشم
******
یک جرعه چشاندی به من از عشقت و مستم
یک جرعه ی دیگر بچشان مست ترم کن
“حسین منزوی”
******
شعر عاشقانه برای عشقم
کائنات
فداى لبخند شیرین اول صبحت؛
بخند جانم!
تو دلخوشی
روزهاى کسل کنندهاى…
“علی قاضی مقام”
******
با هجر تو هر شب ز پی وصل تو گویم
یارب تو شب عاشق و معشوق مکن روز
“سنایی”
******
غزلیات عاشقانه کوتاه
چه خوش صید دلم کردی بنازم چشم مستت را
که کس مرغان وحشی را از این خوشتر نمی گیرد
“حافظ”
******
نیم بیت های مشهور عاشقانه
در اندک من … تویی فراوان
******
که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد …
******
ما را که “تو” منظوری خاطر نرود جایی!
******
زندگی بی تو پر از غم شدنش حتمی بود!
******
شعر غمگین عاشقانه
گفتی زسرت فکر مرا بیرون کن!
جانا ، سرم از فکر تو خالیست …
دلم را چه کنم؟
******
بیستون هیچ ، دماوند اگر سد بشود
چشم تو قسمت من بوده و باید بشود
******
گاهی میان مردم، در ازدحام شهر
غیر از تو
هر چه هست فراموش میکنم …
“فریدون مشیری”
******
کسی سوال میکند به خاطر چه زنده ای؟
و من برای زندگی تو را بهانه میکنم
“نیمایوشیج”
******
مومنم کردی به عشق و جا زدی تکلیف چیست
بر مسلمانی که کافر می شود پیغمبرش
******
پنهان اگر چه داری، جز من هزار مونس؛
من جز تو کَس ندارم، پنهان و آشکارا…!
“اوحدی”
******
عشق یعنی در میان صدهزاران مثنوی
بوی یک تک بیت ناگه مست و مدهوشت کند
“فاضل نظری”
******
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست؟!
******
زیبایی ات
هر بار وسوسه برانگیزتر از پیش است!
مثل سرخ ترین سیب دورترین نقطه ی درخت…
ومن کودکی که همیشه با زانوی زخمی به خانه بر می گردد…!!!
******
تک بیتی کوتاه عاشقانه
در چشم تو نشستم به تماشای خودم
که مگر حال مرا چشم تو تصویر کند
******
نیم بیت های عاشقانه و زیبا
حرامم باد اگر بعد از نگاهت، نگاهی لرزه اندازد به جانم!
******
عاشقى جرم قشنگیست به انکار مکوش!
******
اَندر مرضِ عشق بجُز عشق، دوا نیست!
“مولانا”
******
تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم
بعد از تو روا باشد نقض همه پیمان ها
******
آنکه برگشت و جفا کرد و به هیچم بفروخت
به همه عالمش از من نتوانند خرید…
“سعدی”
******
شعر عاشقانه دلتنگی یار
بر عشق توام، نه صبر پیداست، نه دل
بی روی توام، نه عقل بر جاست، نه دل
این غم، که مراست کوه قافست، نه غم
این دل، که توراست، سنگ خاراست، نه دل
“رودکی”
******
دیده را فایده آنست که دلبر بیند
ور نبیند چه بود فایده بینایی را
******
آوای باد انگار آوای خشک سالیست
دنیا به این بزرگی ، یک کوزه سفالیست
باید که عشق ورزید ، باید که مهربان بود
زیرا که زنده ماندن هر لحظه احتمالیست …
******
چیست در گردش جادویی چشمت که هنوز
قلم فرشچیان دور خودش می چرخد
******
اندوه من این است، که در دفتر شعرم
یک بیت به زیبایی چشم تو ندارم
“ملک الشعرا بهار”
******
سر زیبایی چشمان تو دعوا شده است
بین ماه و من و یک عده اساتید هنر …
******
شعر درباره شکست عشقی
چشم من چشم تو را دید ولی دیده نشد
من همانم که پسندید و پسندیده نشد
******
دیوانگی ام بالا زده
مرا فقط “تو”
تسکین می دهد
******
شدم از عشق تو شیدا، کجایی؟
به جان میجویمت جانا، کجایی؟
همی پویم به سویت گرد عالم
همی جویم تو را هر جا، کجایی؟
******
می روی
و قلب من
برای خداحافظی
به احترامت خواهد ایستاد…
******
و تو گفتی دوستت دارم
بقیه اش را نمی دانم!
من سال هاست
که با آن لالایی کوتاهت
به خواب رفته ام …
******
من جمعه ترین حالت یک عاشقم! اما
تو صبح ترین جمعه هر روز دلم باش
******
بی تو تقویم پر از جمعه بی حوصله هاست …
******
گیرم از چنگ جان به در ببری
گیرم از تن فرار خواهی کرد
عقل من هم فدای چشمهایت
با جنونم چکار خواهی کرد؟
******
آمار کشته های جنگ همیشه غلط بوده است ؛
هر گلوله دونفر را از پا درمیاورد
سرباز و دختری که در میان قلبش بود …
******
شعر عاشقانه بوسه
حرف برای گفتن زیاد بود
وقت کم
“بوسیدمت ” …
******
هیچ چیز سر جایش نیست
مثلاً تویى که
الان
زیر این باران
باید کنارم باشى و
نیستى…
مثلاً منى که
تا الان
باید فراموشت می کردم و
نکردم…
******
دل نخواهم جان نخواهم، آنِ من کو؟ آنِ من ….
“مولانا”
******
سهم من از تو
دلتنگی بی پایانیست
که روزها دیوانه ام می کند
شب ها شاعر …
******
عشق
همین است
همین که
یک ذره از تو
می شود تمام من …
******
یک جور دوستت دارم
که بودنت را با هیچ کس عوض نمی کنم!
******
تویی والاترین مهمان دنیایم
که دنیا بی تو
چیزی چون تورا
کم داشت
“سهراب سپهری”
******
شعر عاشقانه جدایی
نامه ات را هنوز میخوانم گفته بودی بهار میآیی …
مینویسم قطار اما تو … با کدامین قطار میآیی ؟!
******
العفو نخوان!
قبل از خدا باید کسی تو را ببخشد
که بعد از تو سنگدل ترین موجود
روی زمین شده است…
******
هرچه پل پشت سرم هست خرابش بنما!
تا بفکرم نزند از ره تو برگردم…
“شهریار”
******
یا ز آه نیم شب، یا از دعا، یا از نگاه
هرچه باشد در دل سختت اثر خواهیم کرد
“ملک الشعرا بهار”
******
هرجا سخن از جلوه آن ماه پری بود
کار من سودازده، دیوانه گری بود
“فرخی یزدی”
******
مهربان که می شوم
تمام شهر
می فهمند مرا بوسیدی…
“من”
به تمام
آدمهای مهربان دنیا
مشکوکم…!
******
خودمانیم، خدا هم شاعر بوده ..
حاضرم قسم بخورم صبح ها که تو
از زیر درختان راه می روی،
خدا آن بالا،
لای ابرها نشسته ،
دستهاش را زیر چانه اش زده و
تو را نگاه می کند و
زیر لبش زمزمه می کند:
«رقصی چنین میانه میدانم آرزوست..»
******
دلبران، دل می برند اما، تو جانم میبری…!
******
با آن همه دلداده دلش بسته ی ما شد
ای من به فدای دل دیوانه پسندش…
“سیمین بهبهانی”
******
صد نامه فرستادم، صد راه نشان دادم
یا راه نمیدانی، یا نامه نمی خوانی!
******
صدا کن مرا
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حزن می روید
******
اگر تو نبودی
این کوچه
با کدام بهانه بیدار میشد
و این شب
با کدام قصه میخوابید؟
******
“تو را دوست دارم ”
و این دوست داشتن
حقیقتی است که مرا
به زندگی دلبسته می کند …
“احمد شاملو”
******
خوش است خلوت اگر یار، یار من باشد
“حافظ”
******
از خاک ، مرا برد و به افلاک رسانید
این است که من معتقدم “عشق” زمینیست …
“فاضل نظری”
******
بمون ولی به خاطرِ غرور خستهام برو
برو ولی به خاطرِ دل شکستهام بمون
به موندن تو عاشقم، به رفتن تو مبتلا
شکسته ام ولی برو، بریدهام ولی بیا
چه گیج حرف میزنم، چه ساده درد میکشم
اسیر قهر و آشتی میون آب و آتشم!
تو را نفس کشیدم و به گریه با تو ساختم
چه دیر عاشقت شدم، چه دیرتر شناختم…
“عبدالجبار کاکایی”
******
ترک ما کردی ولی با هرکه هستی یار باش!
“وحشی بافقی”
******
همسر عزیزم
تنها نگاه کردن به چشمانت، لبخند به لب هایم می نشاند
و آغوش گرمت مایه آرامش من است
و با بوسه شیرینت در آسمان ها پرواز می کنم
و با لمس تنت بر فراز ابرها سیر می کنم
وقتی کنار تو هستم
احساس می کنم هر لحظه عاشق می شوم، بارها و بارها
******
هنوز هم نمی توانم باور کنم که واقعا اتفاق افتاده باشد
ما همدیگر را ملاقات کردیم و ناگهان تو
بخش خاص و مهم زندگی ام شدی
عزیزم
عشق تو باعث شادی هر روز من است.
دوستت دارم
******
زمانی که برای اولین بار دیدمت
از دور همانند فرشته بودی
وقتی نزدیک تر شدم
قلبم بیشتر و بیشتر به تپش افتاد
همان لحظه بود که فهمیدم
بقیه عمرم را عاشق تو خواهم بود
با لمس دستان تو همه زندگی ام دگرگون شد
و اکنون، برای همیشه می خواهم کنارت باشم.
******
عشق من نسبت به تو مانند دریای مواج است
عشقی عمیق و قدرتمند و جاودان
که در برابر طوفان ها و بادها و باران ها
همیشه زنده خواهد ماند
قلب های ما سرشار از پاکی و عشق هستند
و من با هر ضربان قلب بیشتر از قبل عاشقت می شوم
******
عاشقت هستم
عاشق هر آنچه هستی
عاشق هر آنچه انجام می دهی
تو بانوی جذاب زندگی ام هستی
فریبندگی و عشق تو زندگی ام را با ارزش کرده
تو عشق من و بهترین دوستم هستی
همسرم
همیشه عاشقت هستم!
ز کدام رَه رسیدی؟ زِ کدام در گذشتی؟
که ندیده دیده ناگه به درونِ دل فتادى؟
امتحان کردم ببینم سنگ می فهمد تورا
از تو گفتم با دلم ، کوتاه آمد؛ گریه کرد
.
گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم
چون سخت بود، در دلِ سنگش اثر نکرد!
پرواز مرغ جان نبود جز به کوی تو
روزی که اتفاق پریدن در اوفتد
می تراود حسرت آغوش از آغوش ما
زخم را نتوان دهان از شکوه بیداد بست
هر که در عاشقی قدم نزده است
بر دل از خون دیده نم نزده است
او چه داند که چیست حالت عشق
که بر او عشق، تیر غم نزده است
خاقانی
دگر از درد تنهایی، به جانم یار میباید
دگر تلخ است کامم، شربت دیدار میباید
ز جام عشق او مستم، دگر پندم مده ناصح
نصیحت گوش کردن را دل هشیار میباید
مرا امید بهبودی نماندست، ای خوش آن روزی
که میگفتم: علاج این دل بیمار میباید
بهائی بارها ورزید عشق، اما جنونش را
نمیبایست زنجیری، ولی این بار میباید
شیخ بهایی
شعر های زیبا و عاشقانه
دعوت من بر تو آن شد کایزدت عاشق کناد
بر یکی سنگین دل نامهربان چون خویشتن
تا بدانی درد عشق و داغ هجر و غم کشی
چون به هجر اندر بپیچی پس بدانی قدر من
رابعه قزداری
تا در ره عشق آشنای تو شدم
با صد غم و درد مبتلای تو شدم
لیلیوش من به حال زارم بنگر
مجنون زمانه از برای تو شدم
صبح چو حسن تو کرد روی به باغ آفتاب
مشغله از ره براند، مشعلهدار تو شد
و ندایی که به من می گوید :
”گر چه شب تاریک است
دل قوی دار ،
سحر نزدیک است “
دل من در دل شب
خواب پروانه شدن می بیند
بسوز ای دل که تا خامی نیاید بوی دل از تو
کجا دیدی که بی آتش کسی را بوی عود آمد؟!
حالیا چشم دلم بر همه چیز، کند از روزن امید نگاه
چه شکوهی ست در این کلبهٔ تنگ!، چه فروغی ست در این شام سیاه!
این سنگ خدایان که تبر می شکنند
روزی که بیایی از کمر می شکنند
بردار تبر را و بزن ابراهیم!
بت های بزرگ زودتر می شکنند
من و تو و دو چشم سیاه
تو از کهکشان دل من رد شدی
من افتاده ام در سیاه چاله ها
اشعار عاشقانه حافظ
آسمان کِشتیِ ارباب هنر میشکند
تکیه آن بِه که بر این بحر معلّق نکنیم
دیشب
قلبم را در کاسه رویا گذاشتم
بردم کنا پنجره
ماه به من لبخند زد
از پنجره آمد به دام من افتاد
تمام اتاق،
خیس شد از اشک شوق
تنهایی ام را باد با خود برد!
زندگی
سفر عشق است
ارزش ما در این سفر
به اندازه رنجی ست که می کشیم
سلام ای همسفر!
سفر زندگی در مسیر افسون مهری ست
که بر دل می نشیند
من و تو
در کوچه های پیچ در پیچ سرنوشت
با بیم و امید رویاناک
در اندیشه …
عکس نوشته شعر های عاشقانه برای پروفایل
دیدم کوچه ی تنگیست که چراغش چشم است
چشم ما گوش بود و عقل ما حرف سرکوچه و بازار
دیگر بوی بهار هم سرحالم نمی کند
چیزی شبیه گریه زلالم نمی کند
آه ای خدا مرا به کبوتر شدن چکار ؟
وقتی که سنگ هم رحمی به بالم نمی کند
ترسم که تو هم یار وفادار نباشی
عاشق کش و معشوق نگه دار نباشی
من از غم تو هر روز دوصد بار بمیرم
تو از دل من هیچ خبردار نباشی
شعر غمگین عاشقانه
رفتی و ندیدی که چه محشر کردم
با اشکتمام کوچه را تر کردم
وقتی که شکست بغض تنهایی من
وابستگی ام را به تو باور کردم
دورم ز تو ای خسته خوبان چه نویسم؟
من مرغ اسیرم به عزیزم چه نویسم؟
ترسم که قلم شعله کشد صفحه بسوزد
با آن دل گریان به عزیزم چه نویسم؟
درسکوت دادگاه سرنوشت
عشق برما حکم سنگینی نوشت
گفته شد دل داده ها از هم جدا
وای بر این حکم و این قانون زشت
دیده از اشک و دل از داغ و لب از آه پُر است ؛
عشق در هر گذری رنگ دگر می ریزد..
عاشقان را گر چه در باطن جهانی دیگرست
عشق آن دلدار ما را ذوق و جانی دیگرست
شاید عشق بتونه باعث گذر زمان بشه
ولی قطعا گذر زمان نمیتونه باعث ایجاد عشق بشه.
آن لحظه که ریزم چو فلک از مژه کوکب
بیدار کسی نیست که گیرم به گواهی
تشبیه روی تو نکنم من به آفتاب
کاین مدح آفتاب نه تعظیم شان توست
گُلِ محمدیِ من، مپرس حالِ مرا
به غم دچار چنانم، که غم دچارِ من است…
خانه بر دوشتر از ابر بهاران بودم
لنگر درد تو، چون کوه گران کرد مرا
آری، آری، زندگی زیباست.
زندگی آتشگَهی دیرنده پابرجاست.
گر بیفروزیاش، رقص شعلهاش در هر کران پیداست.
ورنه، خاموش است و خاموشی گناه ماست.
شباهت تو و من هر چه بود ثابت کرد
که فصل مشترک عشق و عقل، تنهاییست
کاش چون برگ خزان رقص مرا
نیمه شب ماه تماشا می کرد
در دل باغچهٔ خانهٔ تو
شور من
وِلوِله برپا می کرد…
خرم آن عاشق، که بیند آشکار
بامدادان طلعت نیکوی تو
فرخ آن بیدل، که یابد هر سحر
از گل گلزار عالم بوی تو
هرجا هوا مطابق میلت نشد برو . . .
فرق تو با درخت همین پایِ رفتن است
در چشم پاک بین نبُوَد رسم امتیاز
در آفتاب، سایه شاه و گدا یکی است..
حسرت رویت هلاکم کرد از بهر خدا
روی بنما و دل درمانده ای را شاد کن
مباش بی می و مطرب که زیر طاق سپهر
بدین ترانه غم از دل به در توانی کرد
عاشق به خواب تن ندهد جز به خوابِ مرگ
وآن هم بدین امید که بیند جمـال دوست…
آنکه برگشت و جفا کرد و به هیچم بفروخت
به همه عالمش از من نتوانند خرید…
چقدر چون همگان، مثل دیگران باشم
به جای عشق، به دنبال آب و نان باشم
اگر پرنده مرا آفریده اند چرا
قفس بسازم و در بند آشیان باشم
از دست دیگران به کناری گریختم
از دست خویشتن به کجا میتوان گریخت؟
بیدار نشستم که غمت را چو چراغی
از شب بستانم به سحر بسپرم امشب
بر عشق توام، نه صبر پیداست، نه دل
بی روی توام، نه عقل بر جاست، نه دل
این غم، که مراست کوه قافست، نه غم
این دل، که توراست، سنگ خاراست، نه دل
رودکی
جهان بی عشق سامانی ندارد
فلک بی میل دورانی ندارد
نه مردم شد کسی کز عشق پاکست
که مردم عشق و باقی آب و خاکست
چراغ جمله عالم عقل و دینست
تو عاشق شو که به ز آن جمله اینست
امیرخسرو دهلوی
هر شب به تو با عشق و طرب میگذرد
بر من زغمت به تاب و تب میگذرد
تو خفته به استراحت و بی تو مرا
تا صبح ندانی که چه شب میگذرد
هاتف اصفهانی
ای ابر چراست روز و شب چشم تو تر
وی فاخته زار چند نالی به سحر
ای لاله چرا جامه دریدی در بر
از یار جدایید چو مسعود مگر
مسعود سعد سلمان
گرچه دارد یازده فرزند غیر از او ولی
هیچ یک ، یوسف برای حضرت یعقوب نیست
اسیر خاکم و پرواز سرنوشتم بود
فرو پریدن و درخاک بودنم، ننگ است
جان دلم امروز بیا
بنشین لحظه ای رو در روی من
چای عطردار میخواهم
چای از من ، عطرش با تو …
شب همه شب بدون تو در به درم، نگاه کن
عشق تو گشته هستیام چشم مرا به خواب کن
در بیابان فنا گم شدن آخر تا کی
ره بپرسیم مگر پی به مهمات بریم
در پردهٔ رنگین تزویر
با نغمهٔ نیرنگ تقدیر
چون هفته ها و ماه ها و قرن ها پیش
این آدمک های ملول بیگنه را
هر جا به هر سازی که میخواهی برقصان
در طالع من نیست که نزدیک تو باشم
میگویمت از دور دعا گر برسانند
به هم شبیه به هم مبتلا به هم محتاج
چنان دو نیمهٔ سیبی که هردو نیم به هم…
به کام دل نرسیدیم و جان به حلق رسید…
کجایی ای رفیق نیمه راهم
که من در چاه شبهای سیاهم
نمی بخشد کسی جز غم پناهم
نه تنها از تو نالم کز خدا هم
تو کسی که خنده اش طعم زمستان میدهد
من همان که ابتدایش بوی پایان میدهد
خوب میدانم که یک شب ، یک شب بی انتها
عشق روی دستهای بی کسم جان میدهد
شعر های عشقولانه با حال
چقدر زمونه بی وفاست
نمی دونم خدا کجاست
یکی بیاد بهم بگه کجای کارم اشتباست ؟
گاهی می خوام داد بکشم اما صدام در نمیاد
بگم آخه خدا چرا دنیا به آخر نمیاد ؟
میزنم کبریت بر تنهایی ام
تا بسوزد ریشه بیتابی ام
میروم تا هر چه غم پارو کنم
خانه ام را باز هم جارو کنم
لحظه جدایی از تو ، لحظه اومدن غم
بعد رفتنت عزیزم ، جون میدم تو دست ماتم
بودنم را هیچ کس باور نداشت
هیچکس کاری به کار من نداشت
بنویسید بعد مرگم روی سنگ
با خطوطی نرم زیبا و قشنگ
آنکه خوابیده در این گور سرد
بودنش را هیچ کس باور نکرد
اشک رازیست
لبخند رازیست
عشق رازیست
اشکِ آن شب لبخندِ عشقم بود
احمد شاملو
این چه عشقی است که در دل دارم
من از این عشق چه حاصل دارم
میگریزی ز من و در طلبت
باز هم کوشش باطل دارم
فروغ فرخزاد
اشعار عاشقانه مولانا
هر قفلی که میخواهد
به درگاه خانهات باشد
عشق پیچکی است
که دیوار نمیشناسد
چه فرقی میکند
من عاشق تو باشم
یا تو عاشق من؟!
چه فرقی میکند
رنگین کمان
از کدام سمت آسمان آغاز میشود؟!
دریاب مرا که طاقتم نیست
انصاف بده که جای آن هست
من تماشای تو میکردم و غافل بودم
کز تماشای تو خلقی به تماشای منند
در سراپای وجودش هیچ نقصانی نبود
گر نبودی این همه نا مهربانی کردنش…
هرکسی از یار چیزی خواست هنگام وصال
من به محض دیدن او خاطرش را خواستم
بحثِ ایمان دگر و جوهرِ ایمان، دگر است
جامهپاکی دگر و پاکیِ دامان، دگر است…
داغ جانسوز من از خنده خونین پیداست
ای بسا خنده که از گریه غم انگیزتر است
عزیز من
چگونه پیدایت کنم
وقتى به یاد نمى آورم
چگونه گُمت کرده ام
چه زمستانِ بلاتکلیفی است
نه آسمان میبارد و نه تو میایی
چه فصلِ بی وصلی …
گفته بودی جای او می آید و آرام باش
جاى او شاید،ولیکن مثل او محبوب نیست
دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت
عمریست که عمرم همه در کار دعا رفت
اوضاع جهان بدتر از آن است که بالکل
موضوع غزل فلسفه ی خال تو باشد…
نخفته ام ز خیالی که میپزد دل من
خمار صد شبه دارم شراب خانه کجاست؟
تلخی اخلاق را اندام موزون حل نکرد
استکانم شد کمر باریک و چایم تلخ ماند
درد و رنجوری مارا داروی غیر تو نیست
ای تو جالینوس جان و بوعلی سینای من
مولوی
با او چه خوب می شود از حال خویش گفت
دریا که از اهالی این روزگار نیست
تو که رفتی همه ی مزرعه ها خشکیدند
باغ من بعد تو صد جعبه زمستان داده
– چند سالته؟
+ وقتی سرحالم ١٦سال، وقتی خسته ام ٢٥ سال
– الآن چند سالته؟
+ هزارسال..
مطلب ما بی دلان از چشم بستن خواب نیست
در به روی آرزوی خام می بندیم ما
دلا چه دیده فروبستهای؟
سپیده دمید…
سری برآر
که خوش عالمیست عالمِ صبح
افسانه می سازند و باور می کنیم اما
غم نامه ی ما را کسی باور نخواهد داشت
عالم نسیان تماشاخانهٔ یکتایی است
«عکس» بود آن جلوه تا آیینهام در یاد بود
بی حوصلگی،دلیل بی صبری بود
بالای سرم هوا فقط ابری بود
جوری که دلم خواست،نچرخید این چرخ
حتی خود اختیار من جبری بود
سرم در دام و تن در قید و دل در بندِ مهرِ او
مسلمانان در این حالت سفر کردن توان؟نتوان!
هیچ شب خالی ازاندیشهی زلف تو نی ام
این تصور سبب خواب پریشان من است
هر که با مرغ هوا دوست شود
خوابش آرام ترین خواب جهان خواهد بود
زندگی رسم خوشایندی است
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ
پرشی دارد اندازه عشق
زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یادمن و تو برود
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر ، سحر نزدیک است:
هر دم این بانگ برآرم از دل:
وای، این شب چقدر تاریک است!
خنده ای کو که به دل انگیزم؟
قطره ای کو که به دریا ریزم؟
صخره ای کو که بدان آویزم؟
شعر های عاشقانه سهراب سپهری
شاخه ها پژمرده است.
سنگ ها افسرده است.
رود مینالد.
جغد میخواند.
غم بیاویخته با رنگ غروب.
میتراود ز لبم قصه سرد:
دلم افسرده در این تنگ غروب.
هر کجا هستم باشم
آسمان مال من است
پنجره ، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است
چه اهمیت دارد
گاه اگر می رویند
قارچ های غربت ؟
سهراب سپهری
چترها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را خاطره را زیر باران باید برد
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید برد
عشق را زیر باران باید جست
زیر باران باید با زن خوابید
زیر باران باید بازی کرد
زیر باران باید چیز نوشت حرف زد نیلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی
زندگی آب تنی کردن در حوضچه “اکنون” است
رخت ها را بکنیم
آب در یک قدمی است …
سهراب سپهری
ای از ازل بر آتشست ساکن سپند جان ما
تسکین مجو تمکین مخواه از بیقراران بیش از این
تازان به جولانگه درا کز ناز بر اهل وفا
توسن نتازند از جفا رعنا سواران بیش از این
هردم به بزم ای محتشم ساقی کشانت میکشد
باشند در قید ورع پرهزگاران بیش از این
محتشم کاشانی
کی دل سنگ تو را آه به هم می ریزد ..
سنگ در برکه می اندازم و می پندارم
با همین سنگ زدن ، ماه به هم می ریزد
عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است
گاه می ماند و نا گاه به هم می ریزد
انچه را عقل به یک عمر به دست آورده است
دل به یک لحظه کوتاه به هم می ریزد
آه یک روز همین آه تو را می گیرد
گاه یک کوه به یک کاه به هم می ریزد
از شما عزیزان دعوت میکنیم از ناب ترین اس ام اس و شعرهای عاشقانه به همراه متن و جملا عاشقانه غمگین و زیبا در این مطلب دیدن نمایید.
بر لب دریای حسرت خانه ای دارم قدیمی
ازتمام دار دنیا ،عزیزی دارم صمیمی
گاه و بیگاه یادی از ما میکند
با مرامش شرمسارم میکند
من در انتظار بهترین پیام نیستم
من در انتظار پیامی از بهترینم ، بهترینم . . .
در خیالم در خوابم همه ی جا با اویم ، مجنونم در همه ی جا وی را می جویم
خیلی وقت است که رفته ز پیشم ، نه ! او نرفته با خود چه می گویم . . .
دوستی میوه ی درختانی است که در روح غنی عشق کاشته میشود
و با مراقبت محبت آمیز و درک متقابل پرورش می بایند . . .
کاش میشد در آسمان ها پر کشید
چون عقابی ابرها را هم درید
پر کشید ودر حضورت جان سپرد
لحظه ی آخر دو چشمان تو دید
جملات عاشقانه زیبا
دیگر پیام هایت نمی رسند
سیم بانان را خبرکن !
شاید کاجی افتاده باشد . . .
شعر کوتاه عاشقانه
یه دارو تو دنیا هست که بیشتر آدمای مریض رو خوب میکنه
نام دارو :“دوست دارم “
فقط میشود از داروخانه های محبت تهیه کرد !
اشعار کوتاه عاشقانه برای اس ام اس
عاشقانه هایم همه ی رابه زانو زده !
توبه عشق چه کسی ایستاده ای . . .
عاشق اسمم میشوم
وقتی
تو صدایم می کنی . . .
پیامک های عاشقانه زیبا
پشت دیوار کج فاصله ها پنهانیم / غربت دل رابه خدا میدانیم
اگرچه دوریم ز هم با همه ی ی خاطره ها / به امید خبری تازه ز هم می مانیم . . .
شعرهای عاشقانه زیبا
آدم گاهی چه گرم میشود
به یک ” هستـــــــــــــــــــــم ” ؛
به یک ” نتــــــــــــــــــــــــرس ” ،
به یک ” نـــــــــــــــــــــــوازش ” !
به یک ” آغـــــــــــــــــــــــوش” …
اس ام اس های عاشقانه و احساسی زیبا
آدمی را دیدم با سایه ی خود درد و دل می کرد !
چه رنجی می کشد او
وقتی هوا ابریست . . .
در غم عشق نبودیّ و محبت کردی
این هم از لطف شما بودو نمیدانستیم
من نکردم گله از عهد و وفاداری تو
عهد ما عهد جفا بودو نمیدانستیم
رنج بی عشقی و تنهایی و بی مهری یار
همه ی تقدیر خدا بودو نمیدانستیم . . .
متن های عاشقانه بهصورت شعر کوتاه
نمیدانم نهان از من،چه نیکی کرده ای با “دل”…؟
که چون غافل شوم از اون ، دوان سوی “تو”میآید!!!
متن های عاشقانه جدید
دلم یک کوچه میخواهد بی بن بست…
و بارانی نم نم و یک خدا که کمی باهم راه برویم
همین…
فراموش کردن یار
بهترین روز هایت رابه کسانی هدیه کن که بدترین روز ها در کنارت بودند
وهیچ وقت راه رفتن رو بلد نشده باشن
شعر عاشقانه زیبا برای عشقم
شیرین ترین لبخند را برای لحظه دیدار نگهدار” زیباترین غزلم را برای شب شعر چشمت نگهداشته ام””
شعرهای کوتاه و زیبای عشق و عاشقی
میدونی …
من عاشق بارون نبودم !!!
از وقتی عاشقش شدم که وقتی با تو قدم میزدم معنای خیس شدنش رو فهمیدم…
شعرهای زیبا و عاشقانه
چایت را تلخ ننوش!!فقط یکبار نگاهم کن،تمام قندهای دلم را برایت آب میکنم…
اس ام اس زیبا برای ترک عشق
دوست داشتن یعنی : بیست نفر واست سالاد فصل سلطنتی درست میکنند…
لب نمی زنی…
ولی دووست داری تره ای رو بخوری که “اوون” هیچ وقت واست خرد نمیکنه!
اس ام اس عاشقانه
اگـــر تو را امـــتحان می گرفتند
بدون شک من رتبه ی اول می شدم
بس کــه تــکرار کردم نامـــــت را در مرور خاطرات
ﺷﻌﺮ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﻢ، ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﻧﺒﻨﺪ، ﺗﻮ ﮐﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ، ﺣﺎﻓﻈﻪ ﯼ ﺧﻮﺑﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ!
یــار
هــی یــار، یـــار!
این جا اگرچه گاه،
گل به زمستانِ خسته … خــار میشود
این جا اگرچه روز
گاه چون شب تار میشود،
اما بهــار میشود،
مــن دیده ام که می گویم!
بهترین جای دنیاست
آغوش چشمانت
آن جا که دلم
رؤیا بپا میکند
در حصار لب هایت
بهشتی به پهنای
از بوسه تا عشق !
اگر نشانیاَم را بپُرسند،
میگویم:
تمامِ پیادهروهای جهان!
اگر گُذرنامه بخواهند،
چشمانِ تو را نشانشان می دهم !
میدانم که سفر کردن به دیارِ چشمانت،
حقِ طبیعیِ تمامِ مَردُمِ دُنیاست !
اعتبار تو به حضورت نیست،
دور هم که باشی
باز دوست داشتنی ترین هستی…
آیا بهشـــــــتی
که میگویــند..
جایی بهتر از آغـــــــوشـ توستـــــ؟
آغوش تو تخفیف عمر من است
دچارت که باشم ….
هر شب سالی نوری است،
میان کهکشان راه شیری بوسه هایت…
نه طبق ِ مُد دوستت دارم
نه به حکم سنت!
همه ی چیز بنا بر فطرت است
“خوب ها”
دوست داشتنی اند…
مریض که میشوی
پرستار میشوم …
میآیم و مینشینم کنار تخت دلتنگی ات
موهایت را
با دستانم نوازش میکنم
میروم و قرص “ماه ” را برایت می آورم!
تب که میکنی
در حوض شب پاشویه ات میکنم
حوضی که همان قرص در آن است
و پتوی نم دار ابر را
رویت میکشم
دستانت را در دستم میگیرم
و تا خود صبح برایت دعا میخوانم
غصه نخور نازنین من
تا خورشید سلامی دوباره کند
خوب شده ای …
بعضى از حرفارو
باید بزارى وقتى خوب دم کشید بزنى
اینجورى خیلى بیشتر به طرفت مى چسبه!
دوستت دارم . . !
خیالت آسان
من جـز آغوش تو حتـے به دیوار
هم تکیه نمے کنم!
جملات کوتاه عاشقی
گیسو به هم بریز و
جهانى ز هم بپاش…
معشوقه بودن است و
بریز و بپاش ها…!
حسین زحمتکش
بانوی من، با رفتنت دنیای من لبریز غم شد
ساده بگویم هفت روز هفته ام را #جمعه کردی…
ایلیا مرادی
شعرهای زیبا
مانند پاییز می مانی …
آدم نمیداند چه بپوشد ،
وقت دیدنت …
نمیدانم چرا، اما به قدری دوستت دارم
که از بیچارگی گاهی به حال خویش میگریم…
فاضل نظری
زیباترین اس ام اس های عاشقانه
دوست دارم آن چنان ببوسمت که بگویی : دیوانه
بعد محکم تر ببوسمت بگویی : روانی
آنگاه آغوشت را تیمارستانی کنم برای تمامی جنونم …
متن های زیبا و عاشقانه به صورت شعر
در گذر زمان
آرام آرام
اما قرص و محکم
از بیابان های سنگلاخ
با اندکی آب بر دوش
خسته اما امیدوار
ثانیه ها و لحظه ها
چون حلقه های زنجیر
می گذرند از پی هم
ولی میدانستم و مطمعن بودم
آن طرف این کوههای سخت و سرد
آن طرف این زخم های پر از درد
دشتی پر از سرسبزی و گل خواهد بود
روزگارانی خوش و خرم …
پس نفس نفس زنان
بی هیچ وقفه ای
با دلی سرشار از امید
قدم هایم را بر می دارم
و می دانم زیرپایم سفت است
و می دانم زیر پایم سفت است…