پنج انگشت دارم
که از خودم به تو وابستهترند …!
نیستی که ببینی
چه اعتصاب سردی از نبودنت کردهاند!
***
این روزها تلخ میگذرد، دستم میلرزد از توصیفش
همین بس که:
نفس کشیدنم در این مرگِ تدریجی، مثل خودکشی است
با تیغِ کُند.
***
شک ندارم
سفرهی دلم را که وا کنم
همه سـیر میشوند …!
***
خودتان را برای دیگران
آرام آرام ورق بزنید.
چون اگر تمام شوید
سریع میروند سراغ دیگران!
***
بی خود منتظرت هستم و هربار
که صدای به هم خوردن در را میشنوم
از جا میپرم …
بی خود دلم را خوش کردهام
به پیراهنی مانده روی بند
تو ناگهان رفتی و بادها
هر روز هم که بیایند
چیزهایی که بردهاند را
هرگز بر نمیگردانند!
***
آنگونه که تو رفتی
هیچ آمدنی جبرانش نمیکند …
***
خنجرت را از سینهام بیرون بکش
بگذار زندگی کنم!
عطرت را از پوست تنم بگیر
بگذار زندگی کنم!
***
منم آن شکسته سازی که
توام نمینوازی
چه فغان کنم ز دستی
که گسسته تار ما را
***
کوهم، ولی ..
پس لرزههای نبودنت
استقامتم را
به بازی گرفتهاند …
سیاوش_صیّاف
***
سالهاست منتظر آمدن
روزهای بهترم.
ولی نمیدانم چرا هنوز هم
دیروزها بهترند …
منب,ع، متن غمگین تاثیرگذار